ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part9
=راستش اومدم بهت بگم که امیر انکا امشب یه مهمونی بزرگ گرفته یه جورایی برای عقدش با ژاتیس
_برا همین صد دفعه زنگ زد؟؟
=اره
_من نمیام،کلی کار دارم
=حالا یه امشب به کارت نرسی میمیری؟؟
_اره
=بیا دیگه چص نباش
_مهراب خودتم میدونی از جاهای شلوغ بدم میاد
=اره میدونم،ولی بیا شاید خشت بیاد
_نمیاد مطمئنم
=اگه خشت نیومدو بهت خش نگذشت باهم برمیگردیم خونه
_هوففففف باشه
=پس برو اماده شو بیا بریم
لباس مشکی نپوشیی میخایم بریم جشن نه عذاداری
_اوک
رفتم تو اتاقم یه لباس مناسب از کمد دراوردمو پوشیدم
موهام فر شده بود
باید سشوار میکشیدم،ولی محراب گفته بود سریع بیا پایین
بیخیال موهام شدمو عطر تلخمو زدمو رفتم پایین
_بریم؟
=خوبه نمیخاستی بیای اینقدر تیپ زدی،میخاستی بیای چی میشد
_من همیشه همینم،شیک و جذاب
=صحیححح
_نمیریمم؟
=چرا چرا الن میریم
یکساعتی بود تو راه بودیم ولی هنوز نرسیده بودیم
_هوفففف خسته شدم چرا نمیرسیم
اه معلوم نیست کجا مهمونی گرفته
=چقدر غر میزنی ارسلان یه نیم ساعت صبر کن میرسیم دیگه
_باشههه،راستی امرروز نمیاد؟؟
=چرا اتفاقا بهش گفتم،گفت خودش میاد
_اک
#دیانا:
رسیدیم به رستوران سنتی پیاده شدیمو رفتیم داخل
یه میز خالی پیدا کردیمو نشستیم
که گارسون اومد و سفارشارو گرفت و یعد نیم ساعت غذا هارو اورد
خوردیم و رفتیم سر صندق حصاب کردیم و رفتیم به سمت خونه ی من
رسیدیمو پیاده شدیم و رفتیم بالا
+خش اومدین
÷فدات
-قربونت
÷دیا برو لباستو بپوش بیا ببینیمت
+باش....
#part9
=راستش اومدم بهت بگم که امیر انکا امشب یه مهمونی بزرگ گرفته یه جورایی برای عقدش با ژاتیس
_برا همین صد دفعه زنگ زد؟؟
=اره
_من نمیام،کلی کار دارم
=حالا یه امشب به کارت نرسی میمیری؟؟
_اره
=بیا دیگه چص نباش
_مهراب خودتم میدونی از جاهای شلوغ بدم میاد
=اره میدونم،ولی بیا شاید خشت بیاد
_نمیاد مطمئنم
=اگه خشت نیومدو بهت خش نگذشت باهم برمیگردیم خونه
_هوففففف باشه
=پس برو اماده شو بیا بریم
لباس مشکی نپوشیی میخایم بریم جشن نه عذاداری
_اوک
رفتم تو اتاقم یه لباس مناسب از کمد دراوردمو پوشیدم
موهام فر شده بود
باید سشوار میکشیدم،ولی محراب گفته بود سریع بیا پایین
بیخیال موهام شدمو عطر تلخمو زدمو رفتم پایین
_بریم؟
=خوبه نمیخاستی بیای اینقدر تیپ زدی،میخاستی بیای چی میشد
_من همیشه همینم،شیک و جذاب
=صحیححح
_نمیریمم؟
=چرا چرا الن میریم
یکساعتی بود تو راه بودیم ولی هنوز نرسیده بودیم
_هوفففف خسته شدم چرا نمیرسیم
اه معلوم نیست کجا مهمونی گرفته
=چقدر غر میزنی ارسلان یه نیم ساعت صبر کن میرسیم دیگه
_باشههه،راستی امرروز نمیاد؟؟
=چرا اتفاقا بهش گفتم،گفت خودش میاد
_اک
#دیانا:
رسیدیم به رستوران سنتی پیاده شدیمو رفتیم داخل
یه میز خالی پیدا کردیمو نشستیم
که گارسون اومد و سفارشارو گرفت و یعد نیم ساعت غذا هارو اورد
خوردیم و رفتیم سر صندق حصاب کردیم و رفتیم به سمت خونه ی من
رسیدیمو پیاده شدیم و رفتیم بالا
+خش اومدین
÷فدات
-قربونت
÷دیا برو لباستو بپوش بیا ببینیمت
+باش....
۳.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.