داستانک
#داستانک
《شاید بهاری دیگر》
مثل همیشه از صبح زود آمده بود
اول ورودی شهر نشسته بود.
دلش دوباره بوی بهار میخواست.
سراغش را از همه گرفت.
عکسش را به همه نشان داد.
نه مادر، با کاروان ما نیست شاید بهاری دیگر ...
#یککفدستآسمان ☁️
˹@vsal_313 | وصآل˼
《شاید بهاری دیگر》
مثل همیشه از صبح زود آمده بود
اول ورودی شهر نشسته بود.
دلش دوباره بوی بهار میخواست.
سراغش را از همه گرفت.
عکسش را به همه نشان داد.
نه مادر، با کاروان ما نیست شاید بهاری دیگر ...
#یککفدستآسمان ☁️
˹@vsal_313 | وصآل˼
۴۱۴
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.