پارت 69: کوکی: حالا من شدم خبیس؟؟؟ چشامو ریز کردمو نزدیک
پارت 69: کوکی: حالا من شدم خبیس؟؟؟ چشامو ریز کردمو نزدیک صورتش شدم. من: هعی تو میدونستی سو استفاده از سادگی دختر مظلومی مثه من اصلا کار قشنگی نیس؟؟؟ زد زیر خنده. کوکی: اووه تو مظلوومی اگه تو مظلوومی پس... ادامشو نگفت از صندلی پا شدم و جبهه گرفتم. من: یاااا تو به مظلوم بودن من شک دااری؟؟؟
کوکی: نخیررر شک ندارم مطمئنم که مظلوم نیستی.
من: یااا خییلیی بی انصاافی اخه یه نگا بهم بنداز ببین چقد مظلومم!! کوکی: خووب من هیچ چیز به جز بد جنسی نمیبینم !! من: که من بد جنسم!!!! کوکی: اگه من خبیسم پس تو ام بد جنسی. از حرص یه فوووت بزرگی کردم. با لج برگشتمو رفتم تو اتاقو در و بستم. جونگ کوک پا شدو دنبالم اومد. کوکی: چیکار میکنی؟؟ هیچی نگفتم اومد درو باز کنه که گفتم: هعی نیا تووو دارم لباس عوض میکنم ولی انگار که دیر گفتم پس چاره ای به جز اینکه بیوفتم رو تخت و برم زیر پتو نداشتم فقط لباس زیر تنم بود. جونگ کوک تا منو اونجوری دید جا خورد. کوکی: خوب ..فک کردم داری واسه لج دراری اینکارو میکنی. من: خووب هنوزم میتونی بری بییروننن. لبخند خبیسی زد. کوکی: خووب دیگه دیر شده. چشامو درشت کردمو گفتم: هااا؟؟؟ نه دیگه این دفعه واااقعا باید بری بیرووون. نیشخندی زدو اومد اروم کنارم نشست. کوکی: بزار ببینم تو کی هستی که به من بگی چیکار کنم چیکار نکنم؟؟؟؟ لبامو گاز گرفتمو با لج گفتم: حالا من کی هستم هاان؟؟؟؟ باشه یه من کی هستمی نشونت بدم که مرغای آسمون به حالت تخم کنن. همین که اینو گفتم از خنده منفجر شد. اون خنده های با صداش و اون دندوناش منو دیوونه میکرد. من: یا اینجوری نخند نا مرد. لباشو غنچه کردو همون جور که به طرفم میومد میگفت: چرا چراا چراا؟؟؟؟ دستامو از زیر پتو بیرون اوردمو دور گردنش حلقه کردم .لبخند ملیحی زد. کوکی: خیلی خوبه تو هر شرایطی میتونم به راحتی گولت بزنم.
چشمامو تو چشماش دوختمو گفتم: اوو آره خیلی تو این کار مهارت داری!! کوکی: پارک گائول چرا گفتی اونجوری نخند؟؟ نمیخواستم لوسش کنم. من: خووب...خنده نداشت اخه. کوکی: هووم واقعا که فک کردم خوشت میاد که میخندمو زیادی کیوووت میشم تو این نظرو نداری؟؟؟
چشامو درشت کردمو با خودم گفتم: اینو از کجا فهمیید؟؟
من: من؟؟ نه اصلا...اصلا.. کوکی: راسشو بگو مارمولک تو چشام نگا کن...من: میگم نههه دیگههه. کوکی: نگا کن تو چشاام. خوب ..... من: ایییش دوبااره تو بردیی. ارهه خیلی کیوووت میخندییی خیلی خیلیییی کیوووت اون دندونااتو میخوام بخوورم چشات برق میدن....صدای خنده هات کهه دیوونم میکنههه حالا خوبه ؟؟ لبخندی زد. کوکی: خوب نظرت چیه عملیش کنیم؟؟ من: هووم؟؟؟ دیگه هیچی نگفت. سریع اومدو لباشو روی لبام چسبوند. زبونشو روی لبام میکشدو گاز میگرفت. لب بالامو بین لباش گرفتو زبونشو روی دالبرش کشید. خندید. لبامو روی دندوناش گذاشتمو از ته دل بوسیدمش. زبونشو به زبونم میکشید. ازم جدا شد صورتشو گرفتم. کوکی: نمیخواام دس از نگاه کردنو بوسیدنت بردارم. اومد جلو و گونمو بوسید و بعدش پشت سر هم گردنو گوشمو میبوسید. خندیدم. سرشو بالا اورد. کوکی: چن وقته یه چیزیو نگفتیم. من: چیو ؟؟ ها..
و همزمان با هم دیگه گفتیم: عاشقتم... چشماش بهم میخندید. یهو اخم کرد . کوکی: اوه درسته تو خیلی سکسی هستی ولییی فک نکنم اجازه داشته باشم اون پتو رو از روت بردارم. من: کاملا درست فک میکنی. پس...
کوکی: پس فک میکنم اذیتت نکنمو برم بیرون تا لباس بپوشی. یه بوسه سطحی رو لبام رفتو از اتاق بیرون رفت.
کوکی: نخیررر شک ندارم مطمئنم که مظلوم نیستی.
من: یااا خییلیی بی انصاافی اخه یه نگا بهم بنداز ببین چقد مظلومم!! کوکی: خووب من هیچ چیز به جز بد جنسی نمیبینم !! من: که من بد جنسم!!!! کوکی: اگه من خبیسم پس تو ام بد جنسی. از حرص یه فوووت بزرگی کردم. با لج برگشتمو رفتم تو اتاقو در و بستم. جونگ کوک پا شدو دنبالم اومد. کوکی: چیکار میکنی؟؟ هیچی نگفتم اومد درو باز کنه که گفتم: هعی نیا تووو دارم لباس عوض میکنم ولی انگار که دیر گفتم پس چاره ای به جز اینکه بیوفتم رو تخت و برم زیر پتو نداشتم فقط لباس زیر تنم بود. جونگ کوک تا منو اونجوری دید جا خورد. کوکی: خوب ..فک کردم داری واسه لج دراری اینکارو میکنی. من: خووب هنوزم میتونی بری بییروننن. لبخند خبیسی زد. کوکی: خووب دیگه دیر شده. چشامو درشت کردمو گفتم: هااا؟؟؟ نه دیگه این دفعه واااقعا باید بری بیرووون. نیشخندی زدو اومد اروم کنارم نشست. کوکی: بزار ببینم تو کی هستی که به من بگی چیکار کنم چیکار نکنم؟؟؟؟ لبامو گاز گرفتمو با لج گفتم: حالا من کی هستم هاان؟؟؟؟ باشه یه من کی هستمی نشونت بدم که مرغای آسمون به حالت تخم کنن. همین که اینو گفتم از خنده منفجر شد. اون خنده های با صداش و اون دندوناش منو دیوونه میکرد. من: یا اینجوری نخند نا مرد. لباشو غنچه کردو همون جور که به طرفم میومد میگفت: چرا چراا چراا؟؟؟؟ دستامو از زیر پتو بیرون اوردمو دور گردنش حلقه کردم .لبخند ملیحی زد. کوکی: خیلی خوبه تو هر شرایطی میتونم به راحتی گولت بزنم.
چشمامو تو چشماش دوختمو گفتم: اوو آره خیلی تو این کار مهارت داری!! کوکی: پارک گائول چرا گفتی اونجوری نخند؟؟ نمیخواستم لوسش کنم. من: خووب...خنده نداشت اخه. کوکی: هووم واقعا که فک کردم خوشت میاد که میخندمو زیادی کیوووت میشم تو این نظرو نداری؟؟؟
چشامو درشت کردمو با خودم گفتم: اینو از کجا فهمیید؟؟
من: من؟؟ نه اصلا...اصلا.. کوکی: راسشو بگو مارمولک تو چشام نگا کن...من: میگم نههه دیگههه. کوکی: نگا کن تو چشاام. خوب ..... من: ایییش دوبااره تو بردیی. ارهه خیلی کیوووت میخندییی خیلی خیلیییی کیوووت اون دندونااتو میخوام بخوورم چشات برق میدن....صدای خنده هات کهه دیوونم میکنههه حالا خوبه ؟؟ لبخندی زد. کوکی: خوب نظرت چیه عملیش کنیم؟؟ من: هووم؟؟؟ دیگه هیچی نگفت. سریع اومدو لباشو روی لبام چسبوند. زبونشو روی لبام میکشدو گاز میگرفت. لب بالامو بین لباش گرفتو زبونشو روی دالبرش کشید. خندید. لبامو روی دندوناش گذاشتمو از ته دل بوسیدمش. زبونشو به زبونم میکشید. ازم جدا شد صورتشو گرفتم. کوکی: نمیخواام دس از نگاه کردنو بوسیدنت بردارم. اومد جلو و گونمو بوسید و بعدش پشت سر هم گردنو گوشمو میبوسید. خندیدم. سرشو بالا اورد. کوکی: چن وقته یه چیزیو نگفتیم. من: چیو ؟؟ ها..
و همزمان با هم دیگه گفتیم: عاشقتم... چشماش بهم میخندید. یهو اخم کرد . کوکی: اوه درسته تو خیلی سکسی هستی ولییی فک نکنم اجازه داشته باشم اون پتو رو از روت بردارم. من: کاملا درست فک میکنی. پس...
کوکی: پس فک میکنم اذیتت نکنمو برم بیرون تا لباس بپوشی. یه بوسه سطحی رو لبام رفتو از اتاق بیرون رفت.
۵۵.۷k
۱۷ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.