مرحمت امام هشتم
مرحمت امام هشتم
وقتی که حاج شیخ محمد علی قاضی قصیده ای برای تولیت آستان مقدس رضوی سروده بود که به امید صله و پاداشی در حضور قرائت کند.
شخصی به او تذکر می دهد که به جای این کار، برای حضرت رضا (علیه السلام) قصیده ای ان شاء کن. بر اساس این توصیه، از قرائت شعر تولیت صرف نظر می کند و قصیده ای در جلالت قدر و شاءن و عظمت امام هشتم (علیه السلام) می سراید و در حرم مطهر قرائت می کند. شاعر می گوید: پس از قرائت، کسی مبلغ ده تومان به من داد به امام (علیه السلام) عرضه داشتم: این مبلغ کم است و دوباره اشعار را خواندم، باز شخصی پیدا شد و ده تومان دیگر به من داد و خلاصه در آن شب 6 بار قصیده را در محضر امام (علیه السلام) تکرار کردم و در هر بار کسی می آمد و ده تومان می داد. صبح روز بعد به خدمت حاج شیخ حسن علی اصفهانی (رحمه الله علیه) شرفیاب شدم.
ایشان فرمودند: آقای شیخ محمد علی، دیشب با امام (علیه السلام) راز و نیازی داشتی شعر خواندی و شصت 60 تومان به تو دادند، اکنون آن پول را به من بده، من شصت تومان را به خدمتشان تقدیم کردم و ایشان مبلغ یکصد و بیست تومان به من مرحمت کردند و فرمودند: فردا صبح به بازار می روی و مرکب ترکمنی سرخ رنگی که عرضه می شود به مبلغ بیست تومان خریداری می کنی و با بیست تومان دیگر از آن پول، خرج سفر و سوغات خود را تاءمین می کنی، چون به عراق رسیدی مرکب خود را به مبلغ چهل تومان بفروش و به ضمیمه هشتاد تومان باقی مانده گاو و گوسفند بخر و به دامداری و زراعت بپرداز که معیشت تو از این راه حاصل خواهد شد و توفیق زیارت بیت الله الحرام، نصیب تو خواهد گردید و از آن پس دیگران از وجوهات مذهبی ارتزاق مکن، ولی در عین حال ترویج دین و احکام الهی را را از یاد مبر.
منبع:
نشان از بی نشانها: ص 53 مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی.
وقتی که حاج شیخ محمد علی قاضی قصیده ای برای تولیت آستان مقدس رضوی سروده بود که به امید صله و پاداشی در حضور قرائت کند.
شخصی به او تذکر می دهد که به جای این کار، برای حضرت رضا (علیه السلام) قصیده ای ان شاء کن. بر اساس این توصیه، از قرائت شعر تولیت صرف نظر می کند و قصیده ای در جلالت قدر و شاءن و عظمت امام هشتم (علیه السلام) می سراید و در حرم مطهر قرائت می کند. شاعر می گوید: پس از قرائت، کسی مبلغ ده تومان به من داد به امام (علیه السلام) عرضه داشتم: این مبلغ کم است و دوباره اشعار را خواندم، باز شخصی پیدا شد و ده تومان دیگر به من داد و خلاصه در آن شب 6 بار قصیده را در محضر امام (علیه السلام) تکرار کردم و در هر بار کسی می آمد و ده تومان می داد. صبح روز بعد به خدمت حاج شیخ حسن علی اصفهانی (رحمه الله علیه) شرفیاب شدم.
ایشان فرمودند: آقای شیخ محمد علی، دیشب با امام (علیه السلام) راز و نیازی داشتی شعر خواندی و شصت 60 تومان به تو دادند، اکنون آن پول را به من بده، من شصت تومان را به خدمتشان تقدیم کردم و ایشان مبلغ یکصد و بیست تومان به من مرحمت کردند و فرمودند: فردا صبح به بازار می روی و مرکب ترکمنی سرخ رنگی که عرضه می شود به مبلغ بیست تومان خریداری می کنی و با بیست تومان دیگر از آن پول، خرج سفر و سوغات خود را تاءمین می کنی، چون به عراق رسیدی مرکب خود را به مبلغ چهل تومان بفروش و به ضمیمه هشتاد تومان باقی مانده گاو و گوسفند بخر و به دامداری و زراعت بپرداز که معیشت تو از این راه حاصل خواهد شد و توفیق زیارت بیت الله الحرام، نصیب تو خواهد گردید و از آن پس دیگران از وجوهات مذهبی ارتزاق مکن، ولی در عین حال ترویج دین و احکام الهی را را از یاد مبر.
منبع:
نشان از بی نشانها: ص 53 مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی.
- ۲.۱k
- ۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط