جان خوشست اما نمیخواهم که جان گویم تو را
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم تو را
.
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را
.
جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را
.
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
.
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را
.
قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم تو را؟
.
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را
هلالی_جغتایی
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم تو را
.
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را
.
جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را
.
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
.
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را
.
قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم تو را؟
.
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را
هلالی_جغتایی
- ۱.۰k
- ۲۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط