نظررررررر یادتونننننننننن نرهههههههههههههههههههه

نظررررررر یادتونننننننننن نرهههههههههههههههههههه


Hurt
-ep8-
Luhan
چمدونمو جمع کردم و گرفتم دستم و اومدم بیرون
لی و چن تو باغ وایساده بودن..لی هنوز بخاطر اینکه رفته بودم به ارادنیا از دستم ناراحت بود و من خیلی ازش ممنون بودم که به کسی نگفته بود.
رفتم کنارشون وایسادم
لی داشت گلای باغ رو بزرگتر میکرد.
شو:لوهان اخرکار خودتو کردی
لبخند زدم و بهش نگاه کردم
شیو:از دست تو مگه قصر چشه میخوای بری اونجا
-اونجاهم مجلله نگران نباش
کریس و تاعو و چن هم اومدن بیرون.
کریس:پسرا ما با تاعو در زمان سفر میکنیمو میریم اونجا
تاعو دستشو دراز کرد.
تاعو :دستاتونو بزارید رو دستم.
از وقتی که اون گردنبندو انگشتر و دستبندا رو از کریس گرفته بودم نیروم زیاد شده بود و بعضی مواقع کنترلش برام سخت بود بخاطر همین کریس ازمون خواست فقط گردنبندامونو بیاریم
کریس:صبرکنین...یادتون نره از قدرتتون به هیچ عنوان استفاده نمیکنین...به کسی نمیگین...گردنبنداتونو هم گم نکنید...
تاعو:حالا اماده این؟
چشمامو بستم...
Suho
(فلش بک)
سریع برگشتم...کای پشت سرم با یه قیافه ی جدی وایساده بود.
-ک...کای
&بدش به من
اب دهنمو قورت دادم
-کای...من بهت میدم فقط بدون قدرتت از الان میتونه تو رو به یه شیطان یا فرشته تبدیل کنه...همیشه قلبتو پاک نگه دار
در صندوقچه رو باز کردم و گردنبندو با دست لرزونم برداشتم....دستمو دراز کردم سمتش
چند ثانیه به دستم خیره شد
بعد یهو گردنبندو از دستم کشید.
&خواهشا اینارو از بقیه ی بچه ها پنهون نکن...
-کای رفتی تو اتاقت اونو بنداز تو گردنت.
&هرموقع دوست داشتم میندازم
اومدم دهنمو باز کنم که با جای خالیش روبرو شدم.
چشامو بهم فشردم.
گردنبند خودمو از تو صندوقچه در اوردم.
صندوقچه رو گذاشتم رو میز.
روبروی اینه بزرگ وایسادم.
گردنبندو انداختم گردنم.
یهو یه نور از توش خارج شد.سوزشی تو بدنم حس کردم
چشامو بستم.
احساس کردم هرچی تو وجودمه داره از بدنم خارج میشه.
سوزش هر لحظه بیشتر و رنج اور تر میشد
پاهام نتونست وزنمو تحمل کنه روی زانوهام افتادم
کل بدنم به لرزه افتاده بود...
Do kyungsoo
رو تختم دراز کشیده بودم و به دیوار خیره شده بودم
یهو با صدای نعره ای از جام پریدم.
از تو بالکن به بیرون نگاه کردم
همه چیز عادی بود.
بازم صدای نعره در اومد.
در اتاقمو نیمه باز کردم.
کسی جلو در نبود.
اب دهنمو قورت دادم
صدای ناله های خفیفی میومد.
انگار از اتاق کای بود,چندتا ضربه به در زدم
-ک...ک...کای
چندتا ضربه دیگه زدم...ولی جوابی جز ناله و سرفه دریافت نکردم
درو اروم باز کردم.
با دیدن صحنه ی روبروم یه لحظه حس کردم قلبم وایساده.
کای با رنگ پریده و لباسای پاره پوره ی خونی کف اتاق افتاده بود.
و به سختی نفس میکشید دور و بر شم پر خون بود.
سریع رفتم سمتش
کنارش زانو زدم
-کای حالت خوبه؟؟؟
یه چیزی رو گردنش نور میداد.
از پشت گردنش گرفتمو سرشو گذاشتم رو پام
-کای چیشده
&ک..ک...کیون...گسو
سرمو بردم نزدیکش
-هوم؟آه حرف نزن باید برم به پزشک بگم بیاد.همینجا منتظر بمون
دستمو گرفت
با تعجب نگاش کردم
سرفه کرد&من...خ...خوبم
-این همه ازت خون رفته خوبی؟
&ک...ک...کاری از....دست....پ..پزشک..برنمیاد
-خوب میگی چیکار کنم
&ص..ص...ورتتو بیار نزدیکم
چند ثانیه بهش خیره شدم
چاره ی دیگه ای نداشتم.
صورتمو بردم نزدیکش
&م...م..تا...س...فم
ابرومو دادم بالا.
که یهو یه چیزی چسبید به لبام.
اون داشت منو میبوسید؟
چشام ناخوداگاه بسته شد.
طعم خونو روی زبونم حس کردم.
بدنم هرلحظه داغتر میشد...
نفسم داشت بند میومد
ازش جدا شدم.
دیگه اثری از اون کای رنگ پریده غرق خون نبود.
سرشو از روی پام برداشتم و سریع بلند شدم
///

#hurt#kaisoo
دیدگاه ها (۲۵)

دخیخااااامن میرم تو اتاق چهار ساعت به کمد خیره میشم#exo

نظرات زیاد نباشه از پارت بعد خبری نیHurt-Ep9-*اسپشال*فلش بک ...

یونا و کریس درخواستیکار خودم♥امیدوارم خوشت اومده باشه اجولی^...

♥چانیول و ته یون♥ساخت taeyeonlover♚کپی آزاد♔

رمان فیک پارت 3فقط قبلش بگم بچه ها من رمان تهیونگ و جیسو رو ...

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط