چه کسی میداند که در این کومه تنگ و تاریکدل من تا به کجا
چه کسی میداند که در این کومه تنگ و تاریک،دل من تا به کجا میگیرد...؟
مثل یک موج که نباشد ساحل،
که بگیرد پهلو،که بگوید از دوش
و بیاساید خود،ز سر و سختی سنگ...
چه کسی میداند...؟
چه کسی میداند که در این گردش ماه و خورشید،دل من روز و شبش بیماراست
مثل یک سروْ که تا لمس هوا،
فقط یک ابر بود فاصله ای...
و نباشد او را خبری از تبر تیز و کمی برّنده،که با هر ضربه میبرد حسرت او را از بین...
چه کسی میداند که زند تیشه ای بر بند دلم روزگاری که نتْواند دید،
شادی و هلهله و شور دلم
چه کسی میداند...؟!
مثل یک موج که نباشد ساحل،
که بگیرد پهلو،که بگوید از دوش
و بیاساید خود،ز سر و سختی سنگ...
چه کسی میداند...؟
چه کسی میداند که در این گردش ماه و خورشید،دل من روز و شبش بیماراست
مثل یک سروْ که تا لمس هوا،
فقط یک ابر بود فاصله ای...
و نباشد او را خبری از تبر تیز و کمی برّنده،که با هر ضربه میبرد حسرت او را از بین...
چه کسی میداند که زند تیشه ای بر بند دلم روزگاری که نتْواند دید،
شادی و هلهله و شور دلم
چه کسی میداند...؟!
- ۴۴
- ۱۱ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط