چه کسی میداند که در این کومه تنگ و تاریکدل من تا به کجا

چه کسی میداند که در این کومه تنگ و تاریک،دل من تا به کجا میگیرد...؟
مثل یک موج که نباشد ساحل،
که بگیرد پهلو،که بگوید از دوش
و بیاساید خود،ز سر و سختی سنگ...
چه کسی میداند...؟

چه کسی میداند که در این گردش ماه و خورشید،دل من روز و شبش بیماراست
مثل یک سروْ که تا لمس هوا،
فقط یک ابر بود فاصله ای...
و نباشد او را خبری از تبر تیز و کمی برّنده،که با هر ضربه میبرد حسرت او را از بین...

چه کسی میداند که زند تیشه ای بر بند دلم روزگاری که نتْواند دید،
شادی و هلهله و شور دلم

چه کسی میداند...؟!
دیدگاه ها (۱)

چقدرسخت است درخانه بی پناهی هایتهمیشه منتظرباشیشایدکسی ازراه...

گاه آسمان دلم از ابر سیاه می شودآنگاه خنده بر لب من آه می شو...

دلم همیشه گرفته از این زمانه ی تلخکه لحظه لحظه به من می دهد ...

به دنبال کسی هستم دردم را دوا باشدمیان خسته گی هایم صدای آشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط