درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیدهام که مپرس
⬅حافظ
گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیدهام که مپرس
⬅حافظ
۲.۴k
۲۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.