درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده‌ام که مپرس


⬅حافظ
دیدگاه ها (۲)

داستانی کوتاه و زیبا از زندگی امام رضا (ع) مأمون گفته بود ام...

جشن توافق هسته ای در خیابان های ایران (13)تصاویر شادی خیابان...

طنز / دلواپسان تقاضای ویدئو چک دادند!آیدین سیار سریع در ستون...

کاریکاتور/ اوباما روی صندلی ماه عسل

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط