بی وفا خاطر شیرین تو بیمارم کرد

بی وفا خاطر شیرین تو بیمارم کرد
بی هدف رهروی این کوچه و بازارم کرد

سر و جان دیده شدم تا که ببینم رویت
بی امان خسته در این حسرت دیدارم کرد

شرح صد حادثه در چشم سیاهت دارم
ماجرایی که مرا گَشته ز اغیارم کرد

روز و شب چله نشینت شدم و زین سامان
قصه عاشقیت شهره انظارم کرد

ناز و طنازی تو سهم رقیبان گشته
من نگه کردم و این معرکه آزارم کرد

لحظه ها در گذر و دیده به راهت هستم
انتظاری که از این مَهلکه بیزارم کرد
دیدگاه ها (۴)

🎀 ❄ ️رازیست،کز نگاهت، میل گذر ندارماز سرزمین چشمت،قصد سفر ند...

گفته بودم که غمت مالِ من استجفت چشمانِ تو اموالِ من استگفته ...

غزلم زنده بمان قافیه هایت با منپشتِ هم واژه بچین توی دهانم ت...

ازچه می نالی،مگر عاشق نبودم تا به حال؟خاطرت ، رنج مرا تا چند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط