باور نداشتم که زنی بتواند

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف میزنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همان جا می میرم!
#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۱)

تو را دوست دارمنمی خواهم تو را با آب یا بادبا تقویم میلادی ی...

نه در می زند نه اجازه می گیرد نه خبر می دهد فقط می آید! هر و...

آنچه ویرانمان می‌کند، روزگار نیست!حوصله‌ی «کوچک»برای «آرزوها...

آنقدر مدارا کرده‌ام که دیگر مدارا عادتم شده ! وقتی خیلی نرم ...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

پسر عمویه وحشی

یووو داستان جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط