داستان های کوتاه ترسناک [ 👻 💀 🎃 ]
#داستان_های_کوتاه_ترسناک [ 👻 💀 🎃 ]
✂ ----------------------------------------------------------------
۱ - هیچ چیز بدتر از این نیست که صمیمی ترین دوستت خودکشی کنه خب البته غیر از وقتی که پلیس ها چاقوی خونی رو داخل کمدت پیدا میکنن. 👽
۲ - بعد یه روز خسته کننده خیلی خونه و میخوای یک خواب شبانه راحت داشته باشی دستتو میبری بالا که چراغ رو خاموش کنی که یه دست دیگه رو روی چراغ میبینی ، تق چراغ خاموش...👹
۳ - رفت طبقه ی بالا که بچه ی کوچیکش رو که گریه میکنه چک کنه ، اما تخت خالی بود...👾
۴ - ناگهان از خواب پریدم ، یه نفر منو به تخت جراحی بسته بود ، با ترس به اطراف نگاه کردم صدای چند نفر می امد ، همین که به بالای سرم رسیدن فهمیدم همشون مریضایی بودن که زیر دستای من مردن. 💀
✂ ---------------------------------------------------------------
« همه نظر بدن ، خوب بودن ¿? 😕 »
#savi 😻 💜 🌈 👽
✂ ----------------------------------------------------------------
۱ - هیچ چیز بدتر از این نیست که صمیمی ترین دوستت خودکشی کنه خب البته غیر از وقتی که پلیس ها چاقوی خونی رو داخل کمدت پیدا میکنن. 👽
۲ - بعد یه روز خسته کننده خیلی خونه و میخوای یک خواب شبانه راحت داشته باشی دستتو میبری بالا که چراغ رو خاموش کنی که یه دست دیگه رو روی چراغ میبینی ، تق چراغ خاموش...👹
۳ - رفت طبقه ی بالا که بچه ی کوچیکش رو که گریه میکنه چک کنه ، اما تخت خالی بود...👾
۴ - ناگهان از خواب پریدم ، یه نفر منو به تخت جراحی بسته بود ، با ترس به اطراف نگاه کردم صدای چند نفر می امد ، همین که به بالای سرم رسیدن فهمیدم همشون مریضایی بودن که زیر دستای من مردن. 💀
✂ ---------------------------------------------------------------
« همه نظر بدن ، خوب بودن ¿? 😕 »
#savi 😻 💜 🌈 👽
۱۲.۷k
۱۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.