پارت آخر
پارت آخر
پرش زمانی به پنج ساله بعد
جیمین ویو
الان پنج ساله از اومدنِ من پیش یونگی میگذره من واقعا درباره ی یونگی اشتباه
فکر میکردم اون آدم خوبی هست و من واقعا عاشقش شدم
یونگی ویو
امروز میخواستم به جیمین بگم که مامان و باباش فوت کردن پس رفتم پیشش دیدم مثل جوجه ها نشسته داره با خودش بازی میکنه این کی می خواد بزرگشه آخه
ی ی : جیمین میگم که مامان و بابات مردن
ج ن: به درک چرا باید ناراحت شم اونا منو دوست نداشتن
ی ی : منطقی بود
پایان
.................
والا چیزی به ذهنم نرسید
پرش زمانی به پنج ساله بعد
جیمین ویو
الان پنج ساله از اومدنِ من پیش یونگی میگذره من واقعا درباره ی یونگی اشتباه
فکر میکردم اون آدم خوبی هست و من واقعا عاشقش شدم
یونگی ویو
امروز میخواستم به جیمین بگم که مامان و باباش فوت کردن پس رفتم پیشش دیدم مثل جوجه ها نشسته داره با خودش بازی میکنه این کی می خواد بزرگشه آخه
ی ی : جیمین میگم که مامان و بابات مردن
ج ن: به درک چرا باید ناراحت شم اونا منو دوست نداشتن
ی ی : منطقی بود
پایان
.................
والا چیزی به ذهنم نرسید
۶.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.