Part

#Part251
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

کلافه سرش رو اورد بالا با دیدنم لب زد
_ گند زدم
رفتم داخل در رو بستم و گل رو روی میز گذاشتم و رفتم سمتش
چشماش قرمز قرمز شده بود یه جوری نگام میکرد انگار التماس میکرد از این حال نجاتش بدم

بغل شقیقش رو بوسیدم و سرش رو تو بغلم گرفتم
_ میخوای حرف بزنیم؟
+ دیگه کم آوردم! نمیدونم با پارمیس چیکار کنم
_ یه سوال بپرسم مثل همیشه صادقانه میتونی جوابم رو بدی؟
سرش رو آورد بالا و با تردید نگام کرد
منتظر نموندم حرفی بزنه و سوالی که مدتی بود حس های زنونم رو تحریک میکرد رو پرسیدم
_ سام قضیه تو با پارمیس چیه؟
کلافه چشماش رو بست
+ شیرین اصلاً الان وقتش نیست
دستم رو بین موهای مشکی و پرش کشیدم

_ سام الان دقیقاً وقتشه، میخوام بدونم، میخوام بدونم وقتی که من رو همه جوره حبس کرده بودی و نمیذاشتی حتی مگس نر سمتم بیاد تو با پارمیس داشتی چیکار میکردی؟
کلافه سری تکون داد

_ اشتباه بود شیرین فقط یه اشتباه بود
+ نگو که فقط یک بار بوده که باور نمیکنم
کلافه از بغلم اومد بیرون و آرنجش رو روی میز گذاشت و دستاش رو تو موهاش فرو کرد

_ تازه تورو هک کرده بودم، همه جوره تحت نظرت داشتم ولی هنوز به اون مرحله نرسیده بود که خودم بهت اس ام اس بزنم فقط اونایی که فکر میکردم مناسب تو نیستند رو از زندگیت حذف میکردم...اون موقعها داشتم کم و بیش از طریق هک کردن این و اون پول در میاوردم.... یه شب به اسرار رحمان رفتیم پارتی یه نفری که دورادور میشناختیمش... من اون موقع نمیدونستم با نقشه پارمیس اونجاست تا من رو به اکیپ خودشون بکشونه! تا اون لحظه میتونم بگم با هیچ دختری حتی دست هم نداده بودم...
به دیوار پشت سریم تکیه دادم و پوزخند تلخی زدم و آروم لب زدم
_ و اولین بار با پارمیس شروع کردی
سرش رو آروم تکون داد
دیدگاه ها (۱)

#Part252#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ کاش هرکسی بود جز...

#Part253#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 دستم رو توی دستاش ...

فدای چشمات قندعسلم😍 😚

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۸۹اخ.. قلبم بي قرارش بود د...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۳۴ (⁠♡)خيلي خسته بودم.. لباس ع...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۷۳ (⁠♡)دیدمش و.. لبخند زد. دخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط