دست های هم را گرفته بودیم

دست های هم را گرفته بودیم
تو در شب قدم می زدی،
من در تاریکی . . .
دیدگاه ها (۱)

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفتیکدم خیال روی توام از نظر نرف...

به چه سوگند دهمتا که بمانی در من ...

تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروبچه اختلاف بزرگی کجا به هم برس...

رسوا منم و گرنه تو صد بار در دلمرفتی وآمدی وکسی را خبر نشد.....

اگه یه تیر تو تاریکی زدی منتظر رگبار تو روشنایی باش🦅♻️💯

بال ها فقط وسیله اند شوق پرواز باید داشت

و من آفتاب را از دست های تومی گیرم.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط