دلنوشته :
دلنوشته :
کشت ما را آن موی سیاهش همان وقت که خندید و نگاهی کرد غزال روز ها میگذرد اما همیشه توی ذهنم وجود داری به خنده هایی فکر میکنم که زیبا تر از آن هیچ گاه ندیدم وقت های زیادی را صرف فکر کردن به تو کردم هرچند که کوتاه میدیدم تورا و طولانی تر میشد فکر هایم هر گاه دیدم زیبایی رویت ، همان وقت نمیتوانستم دیگر حرفی بزنم ، تو همیشه زیبا بودی هر دفعه چشمانت را میدیدم و این باعث میشد حسی در من تاز و قوی تر شود برای عشق هیچ دلیل و یا منطقی ندارم اما میدانم بافتن موهایت شاید تمام خواسته هایم باشد هر وقت تو را میبینم حس دیگری دارم ، پر از شوق ، پر از حس گرم بودن شاید برایم درمانی باشد که باز ببینم تورا و این بار شاید دستت را بگیرم مهم نیست چقدر زمان میگذرد تنها چیزی که میتوانم ببینم و بخواهم چشمان خمارت است دوست دارم باز ببینمت این بار برایم بمانی و نیاز به دفعه دیگری
💛 سَــمــفــونــی یاسین 💛
#دیار_دلها
کشت ما را آن موی سیاهش همان وقت که خندید و نگاهی کرد غزال روز ها میگذرد اما همیشه توی ذهنم وجود داری به خنده هایی فکر میکنم که زیبا تر از آن هیچ گاه ندیدم وقت های زیادی را صرف فکر کردن به تو کردم هرچند که کوتاه میدیدم تورا و طولانی تر میشد فکر هایم هر گاه دیدم زیبایی رویت ، همان وقت نمیتوانستم دیگر حرفی بزنم ، تو همیشه زیبا بودی هر دفعه چشمانت را میدیدم و این باعث میشد حسی در من تاز و قوی تر شود برای عشق هیچ دلیل و یا منطقی ندارم اما میدانم بافتن موهایت شاید تمام خواسته هایم باشد هر وقت تو را میبینم حس دیگری دارم ، پر از شوق ، پر از حس گرم بودن شاید برایم درمانی باشد که باز ببینم تورا و این بار شاید دستت را بگیرم مهم نیست چقدر زمان میگذرد تنها چیزی که میتوانم ببینم و بخواهم چشمان خمارت است دوست دارم باز ببینمت این بار برایم بمانی و نیاز به دفعه دیگری
💛 سَــمــفــونــی یاسین 💛
#دیار_دلها
۱۵.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.