.زل می زنم به آینه... می ترسم!
.زل می زنم به آینه... می ترسم!
این چهره، شکل واقعی من نیست
این تخت، تخت ماست... ولی انگار
آغوش تو شبیه به قبلا نیست
زل می زنم به کاغذ و خودکارم
باید که شعر تازه ای از غم گفت
گفتی که شعر شاد بگو!! امّا
من به خودم دروغ نخواهم گفت
تنهایی زمین و زمان جمع است
در چشمهای قهوهای خیسم
این درد را برای که باید گفت؟!
این شعر را برای چه بنویسم؟!
این چهره، شکل واقعی من نیست
این تخت، تخت ماست... ولی انگار
آغوش تو شبیه به قبلا نیست
زل می زنم به کاغذ و خودکارم
باید که شعر تازه ای از غم گفت
گفتی که شعر شاد بگو!! امّا
من به خودم دروغ نخواهم گفت
تنهایی زمین و زمان جمع است
در چشمهای قهوهای خیسم
این درد را برای که باید گفت؟!
این شعر را برای چه بنویسم؟!
۱.۴k
۲۰ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.