myBlacklife

#my_Black_life2
پارت⁷



میخواستن کارشون رو شروع کنن که یهو گوشی بک جین زنگ میخوره[رکب خوردین ها ها]
_ای بابا پنج دقیقه تنهامون نمیزارن
جواب داد*
ناشناس:الو سلام
_سلام شما؟
ناشناس:قربان یه مشکلی پیش اومده
_تو کی ای؟چه مشکلی؟
ناشناس:بیای شرکتت میفهمی
_(رید تو خودش)
قطع شد*
+اوپا چیشده؟
_چاگیا من میرم بیرون میام
+با این وضع؟
_اوح‌ راس میگی
_یه لباس دیگه ای پوشید*
_عزیزم من میرم بیرون میام باشه؟
+باشه اوپا
بوسه ای رو لب یوری کاشت و رف تو ماشین نشست*
ویو یوری
من چون خیلی کنجکاو شدم دم و دستگاه ورداشتم و سریع رفتم توی کاپوتِ ماشین نشستم
+وای اینجا چقد گرمه
پیل و دونگ جو و شی اون توی شرکت هستن ولی هیچ کس خبر نداره(قراره اونجا چن نفر رو بکشن)*
_رسید شرکت*
_پیاده شد و رف توی شرکت*
+چن دقیقه بعد پیاده شد و دنبالش کرد*
دونگ جو از پنجره دید*
=پیل
÷بله اوپا
=اونا مامان بابات نیستن؟
÷چی؟
÷اومد کنار پنجره*
÷اونا اینجا چیکار میکنن
=چاگیا مامان بابای خودته
÷راس میگی
=باع
‰میاید یا نه؟
÷=باشه باشه
بک جین اومد داخل شرکت و سوار آسانسور شد*
نوشته:بیا طبقه ی دهم*
_هعی باشه‌.اینجا چه خبره؟هیچ کس هم نمیگه
بک جین رسید به طبقه ی دهم*
یوری بدبخت با پله میاد بالا*
پیل و اینا اونطرف تر:چرا اومد اینجا؟(بعدش یه جورایی قایم شدن)
_خب الان رسیدم بعدش قراره کجا برم؟
₩اومد جلوش*[پشماتون بریزه ها ها]
الا:اینم اومد جلو*[گفته بودما این پارتای بعدی دردسر ساز میشه]
×اینم اومد*[اینکه کلا دیگه شخصیتش تو رمان ریده]
_شماها اینجا چیکار میکنین؟چرا شرکتم رو با خاک یکسان کردین؟(با داد و عصبانیت)[داداش چرا کتابی حرف میزنی؟]








منتظر پارتای بعدی باشید گوگولیا




خمارییییییییی


نویسنده:مالک رابین
دیدگاه ها (۰)

#my_Black_life2 پارت⁸₩بادیگاردا بک جین رو بچسبانید به دیوار_...

#my_Black_life2 پارت⁹همه ترسیده چشماشون رو بستن*یوری و بک جی...

#my_Black_life2 پارت⁶خلاصه:باکو و دونگ جو تو یه اتاقن*[منحرف...

#my_Black_life2 پارت⁵وقتی بک جین رف داخل اتاق دید که باکو دا...

#my_Black_life2 پارت²³(پارت آخر فصل۲)[راستش یه ایده هایی دار...

بک جین: entp یوری: infpباکو: entj سوهو: istpپدربزرگ بک جین: ...

#my_Black_life2 پارت²²خلاصه:رفتن لوازم رو خریدن و رفتن دور د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط