این داستان: قابلمه های جین
این داستان: قابلمه های جین
همه نشسته بودیم که یهو نامجون گفت
نامجون: خب کسی مشکلی نداره
ات: من دارم
نامجون: بگو
از زبون ات
نشسته بودم که جین محکم با ملاقه زد تو سرم
ات: مگه مریضی
جین: چرا رو قابلمه های من خش انداختی
ات: دوست داشتم
بعدش جین اوفتاد دنبالم بنظرتون کاره کی اشتباه بود
اعضا: ات
ات: چرا؟ اون اول زد تو سره من
جین: جواب ابلحان خاموشیست
ات: الان چه ربطی داشت
جین: نمیدونم
ات: خب حالا بسه دیگه
همه رفتن سره کارای خودشون که یهو جین داد زد
جین: اتتتتتتتتتت
ات: گوه خوردم
حالا جین بدو ات بدو
همه نشسته بودیم که یهو نامجون گفت
نامجون: خب کسی مشکلی نداره
ات: من دارم
نامجون: بگو
از زبون ات
نشسته بودم که جین محکم با ملاقه زد تو سرم
ات: مگه مریضی
جین: چرا رو قابلمه های من خش انداختی
ات: دوست داشتم
بعدش جین اوفتاد دنبالم بنظرتون کاره کی اشتباه بود
اعضا: ات
ات: چرا؟ اون اول زد تو سره من
جین: جواب ابلحان خاموشیست
ات: الان چه ربطی داشت
جین: نمیدونم
ات: خب حالا بسه دیگه
همه رفتن سره کارای خودشون که یهو جین داد زد
جین: اتتتتتتتتتت
ات: گوه خوردم
حالا جین بدو ات بدو
۳.۴k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.