♡ Our Idal
♡ Our Idal
♡ایدآل_ما♡
پارت ۵
(ویو راوی)
یخچال بطری آب رو ور داشت ولی از دستش افتاد صدای بدی داد که ....
همه بیدار شدن و به آشپز خونه رفتن دیدن بطری آب ریخته و و ا.ت با ترس و تعجب نگاه میکرد به اعضا
اعضا یه نفس عمیق کشیدن از این که فکر میکردن ا.ت کاری کرده باشه
ته : ترسوندیمون دختر
رفتن پیش ا.ت ا.ت میخاس از بین شون بره تو اتاق که جین پشت یقه ا.ت گرفت
جین : وایسا
ا.ت وایساد و جین یقشو ول کرد
جین :بیا جلومون
ا.ت اومد جلوشون با انگشت هاش بازی میکرد
جین : ما ازت عصبی یا ناراحت دیگه نیستیم ولی به دیگه این کار تکرار نشه و ما باهم حرف زدیم و یه شرط گذاشتیم برات
ا.ت اول خوشحال شد که اونا از دستش عصبی و ناراحت نیستند ولی با حرف شرط و مجازات ا.ت لبخندش محو شد
ا.ت: چه شرطی؟؟
جین : ۱ ماه از خونه حق نداری بری بیرون
ا.ت: چرا حالا این شرط او گذاشتی نمیشود یه شرط دیگه میزاشتین
جین : ببین قربونت بشم (خدا نکنه) ما دلمون نمیخواد (زانو میزنه دستاشو میگیره فکر کنم متوجه حرفم شدید دیگه ) دلمون نمیخواد فرشتمون چیزیش بشه دیگه باشه پس این شرطو قبول کن
ا.ت:باشه
اعضا رفتن تو حال ولی جیمین هنوز تو آشپز خونه بود میخواستم برم که
جیمین: میشه یه دقیقه وایسی
ا.ت: اوکی
جیمین : بین تو به تهیونگ چیزه حسی داری
ا.ت: امممم( داره فکر میکنه😂)...نه
جیمین: اوکی... بریم تو حال پیش بقیه
ا.ت :نمیدونم چرا ....
خ
م
ا
ر
ی
خماری^-^
آدمین : یونا ..:)
♡ایدآل_ما♡
پارت ۵
(ویو راوی)
یخچال بطری آب رو ور داشت ولی از دستش افتاد صدای بدی داد که ....
همه بیدار شدن و به آشپز خونه رفتن دیدن بطری آب ریخته و و ا.ت با ترس و تعجب نگاه میکرد به اعضا
اعضا یه نفس عمیق کشیدن از این که فکر میکردن ا.ت کاری کرده باشه
ته : ترسوندیمون دختر
رفتن پیش ا.ت ا.ت میخاس از بین شون بره تو اتاق که جین پشت یقه ا.ت گرفت
جین : وایسا
ا.ت وایساد و جین یقشو ول کرد
جین :بیا جلومون
ا.ت اومد جلوشون با انگشت هاش بازی میکرد
جین : ما ازت عصبی یا ناراحت دیگه نیستیم ولی به دیگه این کار تکرار نشه و ما باهم حرف زدیم و یه شرط گذاشتیم برات
ا.ت اول خوشحال شد که اونا از دستش عصبی و ناراحت نیستند ولی با حرف شرط و مجازات ا.ت لبخندش محو شد
ا.ت: چه شرطی؟؟
جین : ۱ ماه از خونه حق نداری بری بیرون
ا.ت: چرا حالا این شرط او گذاشتی نمیشود یه شرط دیگه میزاشتین
جین : ببین قربونت بشم (خدا نکنه) ما دلمون نمیخواد (زانو میزنه دستاشو میگیره فکر کنم متوجه حرفم شدید دیگه ) دلمون نمیخواد فرشتمون چیزیش بشه دیگه باشه پس این شرطو قبول کن
ا.ت:باشه
اعضا رفتن تو حال ولی جیمین هنوز تو آشپز خونه بود میخواستم برم که
جیمین: میشه یه دقیقه وایسی
ا.ت: اوکی
جیمین : بین تو به تهیونگ چیزه حسی داری
ا.ت: امممم( داره فکر میکنه😂)...نه
جیمین: اوکی... بریم تو حال پیش بقیه
ا.ت :نمیدونم چرا ....
خ
م
ا
ر
ی
خماری^-^
آدمین : یونا ..:)
۲.۳k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.