نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

نان پاره ز من بستان ، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما ، آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه ، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد


آن را که منم منصب ، معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر ، او خاره نخواهد شد

آن قبله مشتاقان ، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان ، سی پاره نخواهد شد

از اشک شود ساقی ، این دیده من لیکن
بی نرگس مخمورش ، خماره نخواهد شد

بیمار شود عاشق ، اما به نَمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد ، استاره نخواهد شد

خاموش کن و چندین ، غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق ، اماره نخواهد شد

مولوی
دیدگاه ها (۱)

منم معشوق زیبایتمنم نزدیک تر از تو، به تواینک صدایم کنرها کن...

تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها رازیرا خوشی آن...

دکتر علی شریعتیروزی از روزها ،شبی از شب ها ،خواهم افتاد و خو...

چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی...!به تلنگری می شکند...!به لحنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط