گفت جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره

گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جمعه خونه باشی
و بارون بزنه
گفتم: آره
اینجوری که آدمو خفه میکنه
گفت: میدونی؟
خیلیا تو جمعه شاعر شدن
تو حالا چیزی تو جمعه ها نوشتی؟
گفتم: من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره
با انگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"

#نــآشــنــاس🚬
دیدگاه ها (۷)

می دانییک وقت هایی بایدروی یک تکه کاغذ بنویسیتـعطیــل استو ب...

اهل شعرم… اهل تنهایی و درد… پیشه ام فریاد است!! کاسبم…کاسب د...

خسته نیستم فقط دیگر کمی حوصله ام سر رفته استاز این همه شب بی...

اگر حالِ ‌دیگران را خوب نمیکنید،حداقل فکر و خیال‌ هم نسازید....

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

ا،ت دلش میخواست هر کاری ممکنه بکنه تا بفهمه هیون درواقع کیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط