شاهنامه خسرو پرویز

#شاهنامه #۱۲۹ #خسرو پرویز
تا روز چهارم کسی را فرستادند و تقاضای غذا کردند ولی نپذیرفتند . در همان زمان ابر تیره نمودار شد و باد سختی برخاست و همه شهر وحشت‌زده شدند و مردم به کمک خسرو رفتند و پوزش خواستند .سپس خسرو به راه افتاد تا به دیری رسید . در آنجا راهب ستاره‌شناسی بود که همه ازدرستی سخنانش تعریف می‌کردندتا راهب خسرو را دید ، گفت : بی‌گمان تو خسرو هستی که به دست یکی از زیردستانت از تخت شاهی کنار گذاشته‌شده‌ای خواست او را بیازماید پس گفت :من کهتری از ایران هستم که پیامی برای قیصر دارم . راهب گفت : این را مگو . تو شاه هستی ، مرا آزمایش مکن . خسرو شگفت‌زده شد و پوزش خواست . راهب گفت : به‌زودی یزدان تو را بی‌نیاز و سرافراز می‌کند . تو از قیصر سلاح و سپاه می‌گیری و خداوند یار توست . تو با دختر قیصر وصلت می‌کنی و بالاخره آن بد نژاد که تو را آواره کرد ، فرار می‌کند وکشته میشودخسرو پرسید : در بین اطرافیان من چه کسی بر ضد من عمل می‌کند ؟ راهب پاسخ داد : شخصی به نام بسطام که تو ، وی را دائی خود میدانی پس از او دوری‌کن . خسرو به گستهم گفت : مادرت نام تو را بسطام نهاد . خسرو به راهب گفت : آیا این بسطام است ؟راهب گفت : بله ، خودش است . گستهم سوگند وفاداری خورد
. نامه‌ای از قیصر رسید که به خسرو کمک‌ میکند ولی در عوض شما قول دهید که خراج از ما نگیرید و از ایرانیان کسی به مرزهای ما حمله نکند و بعد اینکه با ما خویشاوند شوید . پس عهدنامه‌ای بنویسیم تا پیمانمان استوار شود من در سراپرده دختری دارم که اگر موافقت بفرمایی به عقدت درمیاورم تا دوستی‌مان استحکام یابد
خسرو هم پذیرفت سپس سپاه روم به کمک خسرو امدن لشگر به راه افتاد .وقتی لشگر نیمروز از بازگشت خسرو باخبر شدند برای یاری به خسرو پیوستند . به بهرام خبر رسید که لشگر خسرو آماده نبرد است
پس سرداری به نام داراپناه را با نامه‌هایی به‌سوی گستهم و دیگر بزرگان لشگر خسرو فرستاد گفت : تا وقتی‌که ساسانیان هستند بدی هم هست.. در کنار من شما جایگاه بلندی خواهید داشت. داراپناه‌و وقتی به نزدیک لشگر خسرو رسید از زیادی آن ترسید و با خود گفت : چرا باید خود را به هلاکت بیندازم ؟ نامه‌ها را به خسرو می‌دهم .وقتی خسرو نامه‌ها را خواند ابتدا از داراپناه تشکر کرد و سپس دستور داد تا جواب نامه‌ها را به این مضمون بنویسند که : ما نامه‌ات را خواندیم و همگی زبانی با خسرو همراهی می‌کنیم اما قلبا با تو هستیم و اگر لشگرت را به این مرزوبوم بیاوری ما شمشیرها را می‌کشیم و رومیان را می‌کشیم و خسرو مجبور به فرار می‌شود . سپس خسرو‌به دارپناه که اگر پیروز شوم تو را در جهان بی‌نیاز می‌کنم .وقتی بهرام پاسخ نامه¬ها را خواند سپاه را آماده کرد
@hakimtoosi
دیدگاه ها (۵)

‍ #شاهنامه #۱۳۰ #خسرو پرویزطبل جنگ‌زده شد و جنگ سختی درگرفت ...

#سپندارمد گانجشن اسفندگان (سپندارمذگان) یکی از جشن‌های ایران...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط