قبل از آنکه گاز وارد خانه مان شود

قبل از آنکه گاز وارد خانه مان شود..
بخاری نفتی داشتیم که
مدام خاموش می شد..
مادرم تمام چوب های کبریت را
خرج این بخاری لعنتی می کرد تا روشن شود..
چشمانش می سوخت..
اشکهایش در می آمد..
تا کانون خانه را گرم نگه دارد..
و اما تو..
مرا یاد آن بخاری لعنتی می اندازی..
خاموش شده ایی..
اشکم را در آورده ایی با نیامدنت.
چشمانم می سوزد..
می شود روشن شوی و..
این دل سرد را گرم کنی..

#پرویز_جلیلی_محتشم
دیدگاه ها (۹)

ای آنکه مرا برده ای از یاد کجایی؟

ببخشید آقا!می شود زود به زود پروفایل‌ هایتان را عوض ‌کنید،عک...

...ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»به «گرفتار رهایی»...

باور کنوقتی میگویمدوستت دارمخودم پرواز میکنمتو چگونه میتوانی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط