قبل از آنکه گاز وارد خانه مان شود..
قبل از آنکه گاز وارد خانه مان شود..
بخاری نفتی داشتیم که
مدام خاموش می شد..
مادرم تمام چوب های کبریت را
خرج این بخاری لعنتی می کرد تا روشن شود..
چشمانش می سوخت..
اشکهایش در می آمد..
تا کانون خانه را گرم نگه دارد..
و اما تو..
مرا یاد آن بخاری لعنتی می اندازی..
خاموش شده ایی..
اشکم را در آورده ایی با نیامدنت.
چشمانم می سوزد..
می شود روشن شوی و..
این دل سرد را گرم کنی..
#پرویز_جلیلی_محتشم
بخاری نفتی داشتیم که
مدام خاموش می شد..
مادرم تمام چوب های کبریت را
خرج این بخاری لعنتی می کرد تا روشن شود..
چشمانش می سوخت..
اشکهایش در می آمد..
تا کانون خانه را گرم نگه دارد..
و اما تو..
مرا یاد آن بخاری لعنتی می اندازی..
خاموش شده ایی..
اشکم را در آورده ایی با نیامدنت.
چشمانم می سوزد..
می شود روشن شوی و..
این دل سرد را گرم کنی..
#پرویز_جلیلی_محتشم
۱.۹k
۲۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.