تنهاهنگامی که خاطره ات را می بوسمدرمی یابم دیری است که مرده امچرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابماز پیشانی خاطره ی توای یارای شاخه ی جدامانده ی من