چهار راهی سرد و آدم ها و ماشین ها و بوق ،
چهار راهی سرد و آدم ها و ماشین ها و بوق ،
کودکی تنها و عاری از سیاست ، از دروغ ...
کودکی با دستهایِ پینه دارِ روغنی ؛
ایستاده در میانِ قلب هایِ آهنی
هیچکس اینجا نمی داند که او شبهاش را ؛
رویِ سنگ و آجری می بافت رویاهاش را !
با صدایِ نازکش ، احساس را خَش می زند
التماسش ، طعنه بر مرگِ سیاوش می زند !
تار و پودِ نازکش ، فریادِ تبعیضِ زمان ...
لقمه اش غارت شده با دستِ ظالم زادِگان
جیبتان پر ! حق این کودک ولی خوردن نداشت
باچنین دستِ نحیفی ، نایِ جان کندن نداشت .
مویِ من بر روی پیشانی برایت عار داشت ؟!
یا که این مشکل تراشی ها تو را بازار داشت ؟!
دردِ ما نان بود و دندان بود و پایی ناتوان
دردِ ما یک باغِ عطشان بود و جورِ باغبان
ظلم، هرگز ، هیچ جایی باقی و مانا نبود !
هیچ روزی بادبادک ، تا ابد بالا نبود ...
می رسد خورشید ، روشن می شود این سایبان ،
عدل و شادی برقرار و ، کودکان بازی کنان ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
به بهانه ی 12 ژوئن | روز جهانی منع کارِ کودکان و حمایت از کودکان کار
کودکی تنها و عاری از سیاست ، از دروغ ...
کودکی با دستهایِ پینه دارِ روغنی ؛
ایستاده در میانِ قلب هایِ آهنی
هیچکس اینجا نمی داند که او شبهاش را ؛
رویِ سنگ و آجری می بافت رویاهاش را !
با صدایِ نازکش ، احساس را خَش می زند
التماسش ، طعنه بر مرگِ سیاوش می زند !
تار و پودِ نازکش ، فریادِ تبعیضِ زمان ...
لقمه اش غارت شده با دستِ ظالم زادِگان
جیبتان پر ! حق این کودک ولی خوردن نداشت
باچنین دستِ نحیفی ، نایِ جان کندن نداشت .
مویِ من بر روی پیشانی برایت عار داشت ؟!
یا که این مشکل تراشی ها تو را بازار داشت ؟!
دردِ ما نان بود و دندان بود و پایی ناتوان
دردِ ما یک باغِ عطشان بود و جورِ باغبان
ظلم، هرگز ، هیچ جایی باقی و مانا نبود !
هیچ روزی بادبادک ، تا ابد بالا نبود ...
می رسد خورشید ، روشن می شود این سایبان ،
عدل و شادی برقرار و ، کودکان بازی کنان ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
به بهانه ی 12 ژوئن | روز جهانی منع کارِ کودکان و حمایت از کودکان کار
۹۰۹
۲۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.