part80...کوک
#part80...کوک
باصدای نامجونو جیهوپ که داشتن حرف میزدن بیدارشدم ولی هنوزچشام بسته بودکه احساس کردم یه موجودکوچولوتوبغلمه چشاموکه بازکردم دیدم یه دخترکوچولوتوبغلم مچاله شده یه لحظه بش خیره شدم این کیه چرا توبغل منه من مگه بچه داشتم بعدش تازه مغزم اپلودشدکه این رستاس دوست دخترم الهی عزیزم هنوزخواب بوددستموروی موهاش میکشیدم تااروم بیدارشه همه کم کم داشتن بیدارمیشدن ولی این دخترکوچولوانگارقصد بیدارشدنو نداش خب نمیگی شایددلم میخوادچشمای نازتوببینم بیدارشودیگه دمه گوشش زمزمه کردم+عشقم نمیخوای بیدارشی رستا:هووم یه لبخندبزرگ زدم+چاگیابیدارشودیگه دلم برات تنگه رستا:هووم ن انگارنمیخوادبیدارشه که یهوافرایه چرخ زدو پاشو محکم انداخت روش که صداش درامدولی هنوزچشماش بسته بودرستا:اخخخ افرابمیری که نمیتونی یه بارمث ادم بیدارشی ینی پاشم ازهفت طرف پارت میکنم افرا:هووم باشه منو جیمین به هم نگامیکردیموبه زورجلوخودمونوگرفته بودیم رستا:هومومرض بعدم پاشوگرفتو پرت کرد اون طرفوگفت پاشودیگ خدشم چشاشوبازکردواینوروانورونگاکردچشمش که بهم افتاداول تعجب کردبعدیه لبخندزدوگف:صبح بخیرعزیزم ازکی بیداری+یه ربعی میشه رستا:عااچرابیدارم نکردی+سعی کردم ولی نشدی اگه کمک افرانبودبازم بیدارنمیشدی خندیدوگف:اها ببخشیداره هرصبح همین مشکلوداریم حال خوبه روی تخت نبودیم وگرنه مینداختمش پایین+پس اون صداوحشتناکی که هرروزصبح میادماله شماس لبخنددندون نمایی زدوگف:اره ببخشیدخندیدم بهشوگونشوکشیدم+پاشودیگه همه دارن پامیشن رستا:اوکی پاشوهمه بلندشدیموماپسراجاهاروجمع کردیموبردیم دخترام صبحونه حاظرمیکردن بعدصبحانم اماده شدیم تابریم کمپانی امروزجونیور میومدکمپانی اصلا دلم نمیخواس ببینمش اعصابموبهم میریخت مرتیکه اصلاچجوری به خدش اجازه داده که به عشق من نزدیک شه کاش میشدرابطمونوعلنی کنیم تاکسی دیگ نتونه بهش نزدیک بشه ولی فلا نمیشد.......یه ماه بعد نامجون
یه ماه ازاون شبی که سایه خدشونشون دادگذشته بعدیه هفته باکمک ما دختراتونستن یه خونه توهمون محله خدمون بگیرن که اگه چیزی شدبتونیم زودخدمونوبرسونیم بااینکه هرروزتوی کمپانی همدیگرومیبینیم ولی نمیتونیم زیادبهشون توجه کنیم چون بقیه استفاهم هستنونمیشه سرمونم چندوقته خیلی شلوغ شده همش اهنگ میدیم بیرونوکنسرت داریم امشبم قراره توی سئول یه کنسرت دیگه بزاریم کوک:اووف حوصلم سررفته دلم برارستاتنگه این چه زندگیه اخه دوست دخترمه ولی نمیتونم وقتی میبینمش برم سمتش خسته شدم دیگه جیمین:منم همینطورزندگی خیلی مسخره شده ته:منم حساب کنین هرسهتاشون روی مبل کنارهم لش کرده بودنوغرمیزدن
باصدای نامجونو جیهوپ که داشتن حرف میزدن بیدارشدم ولی هنوزچشام بسته بودکه احساس کردم یه موجودکوچولوتوبغلمه چشاموکه بازکردم دیدم یه دخترکوچولوتوبغلم مچاله شده یه لحظه بش خیره شدم این کیه چرا توبغل منه من مگه بچه داشتم بعدش تازه مغزم اپلودشدکه این رستاس دوست دخترم الهی عزیزم هنوزخواب بوددستموروی موهاش میکشیدم تااروم بیدارشه همه کم کم داشتن بیدارمیشدن ولی این دخترکوچولوانگارقصد بیدارشدنو نداش خب نمیگی شایددلم میخوادچشمای نازتوببینم بیدارشودیگه دمه گوشش زمزمه کردم+عشقم نمیخوای بیدارشی رستا:هووم یه لبخندبزرگ زدم+چاگیابیدارشودیگه دلم برات تنگه رستا:هووم ن انگارنمیخوادبیدارشه که یهوافرایه چرخ زدو پاشو محکم انداخت روش که صداش درامدولی هنوزچشماش بسته بودرستا:اخخخ افرابمیری که نمیتونی یه بارمث ادم بیدارشی ینی پاشم ازهفت طرف پارت میکنم افرا:هووم باشه منو جیمین به هم نگامیکردیموبه زورجلوخودمونوگرفته بودیم رستا:هومومرض بعدم پاشوگرفتو پرت کرد اون طرفوگفت پاشودیگ خدشم چشاشوبازکردواینوروانورونگاکردچشمش که بهم افتاداول تعجب کردبعدیه لبخندزدوگف:صبح بخیرعزیزم ازکی بیداری+یه ربعی میشه رستا:عااچرابیدارم نکردی+سعی کردم ولی نشدی اگه کمک افرانبودبازم بیدارنمیشدی خندیدوگف:اها ببخشیداره هرصبح همین مشکلوداریم حال خوبه روی تخت نبودیم وگرنه مینداختمش پایین+پس اون صداوحشتناکی که هرروزصبح میادماله شماس لبخنددندون نمایی زدوگف:اره ببخشیدخندیدم بهشوگونشوکشیدم+پاشودیگه همه دارن پامیشن رستا:اوکی پاشوهمه بلندشدیموماپسراجاهاروجمع کردیموبردیم دخترام صبحونه حاظرمیکردن بعدصبحانم اماده شدیم تابریم کمپانی امروزجونیور میومدکمپانی اصلا دلم نمیخواس ببینمش اعصابموبهم میریخت مرتیکه اصلاچجوری به خدش اجازه داده که به عشق من نزدیک شه کاش میشدرابطمونوعلنی کنیم تاکسی دیگ نتونه بهش نزدیک بشه ولی فلا نمیشد.......یه ماه بعد نامجون
یه ماه ازاون شبی که سایه خدشونشون دادگذشته بعدیه هفته باکمک ما دختراتونستن یه خونه توهمون محله خدمون بگیرن که اگه چیزی شدبتونیم زودخدمونوبرسونیم بااینکه هرروزتوی کمپانی همدیگرومیبینیم ولی نمیتونیم زیادبهشون توجه کنیم چون بقیه استفاهم هستنونمیشه سرمونم چندوقته خیلی شلوغ شده همش اهنگ میدیم بیرونوکنسرت داریم امشبم قراره توی سئول یه کنسرت دیگه بزاریم کوک:اووف حوصلم سررفته دلم برارستاتنگه این چه زندگیه اخه دوست دخترمه ولی نمیتونم وقتی میبینمش برم سمتش خسته شدم دیگه جیمین:منم همینطورزندگی خیلی مسخره شده ته:منم حساب کنین هرسهتاشون روی مبل کنارهم لش کرده بودنوغرمیزدن
۴.۶k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.