part78
#part78
پسرم بزرگ شده به اینده فکرمیکنه حرفای قشنگ میزنه جیمین:کوک درست میگه ماواقعا تواین مدت بهمون خیلی خش گذشت خیلی چیزایادگرفتیم نامجون:منم تویه این مدت واقعا احساس میکردم که باباشدم اونم بابای پنج تادخترنازکه هرروزصبح اگه نمیدمشونوبغلشون نمیکردم روزم روز نمیشد+تروخدادیگه غم انگیزش نکنین همینجوریشم نزدیک گریمون دربیادجیهوپ:موافقم منم دیگ نمتونم خدموکنترل کنم اونابرام مثه خواهرای کوچیکم بودنومن تواین مدت دیگه تظاهربه خوب بودن نمیکردم واقعا خوب بودموجوبینمونو دوست داشتم مخصوصا وقتی دخترابامکنه هامون همش سربه سرهم میزاشتنوکارای احمقانه میکردن خیلی بامزه میشدن افرا:ماهم هممون کنارشماخیلی خشحال بودیم شماجزئی ازبهترین روزای عمرمون محسوب میشین نامجون:الان دیروقته دیگه بیاین بریم بخوابیم ته:عامیگم نمیشه امشب همه پیش هم بخوابیم رونیا:چییی کوکمین:من که موافقم نامجون:بله شماموافق نباشین من باشم ولی پیش هم یا پیش دوست دختراتون جین:ن همینجاتوحال جابندازیم کنارهم بخوابیم مث اونوقتاشوگا:اره فکرخوبیه بیاین مبلاروببریو اونورکه بشه جاانداخت خوابیدجیمین ته:مام میریم جاهارومیاریم نامجون:جین وجیهوپ بیاین مبلاروبگیریم ازمکنه هامون که بخاری درنمیادمبلاروگرفتنوبردن یکم عقب ترهفتام جاانداختن کنارهم هرکدومشونم سریع رفت رویه جا درازکشیدمام عین مترسک سرخرمن وایساده بودیم به هم عین منگلانگامیکردیم که ماچیکارکنیم کجابخوابیم پس نامجون:انقدشوکه نشین اینجورکه معلومه پسرامیخوان باشمابخوابن جیهوپ داداش بیا پیش من بخواب تااین کبوترای عاشق پیش هم بخوابن جیمین:یاااهیونگ ماانقدپلیدیم مگه خب دیگه جانمیتونیم بندازیم جانمیشه ته:تازشم الان همه اینجاییم کاری که نمیتونیم بکنیم پس چرا تهمت میزنین نامجون:باشه باشه شماخوبین جیمین:خانم ها نمیخواین بیاین بخوابین افرا:هاااچیزه چ چرا امدیم به کوک نگاکردم که بهم چشمک زدوبه کنارش اشاره کردهم خندم گرفته بودازشیطنتش هم خجالت کشیدم هممون رفتیم یکی یکی کنارشون درازکشیدیم هرکس کناربایس خدش بودطرف دیگشم یکی ازماهابودیم ینی یه جوری بودکه کناردوتا ازاعضانبودیم که خب اینجوری خوب بود اگه خوابمون برد نریم توشکم یکی دیگه کنارمن افرابودپشت جونگکوکم نامجون بودوجیهوپ کوک:خب خانم جئون چطوره+چی چطوره کوک:بغل بنده راحته براتون اذیت نمیشین+ن فلاکه خوبه کوک:که اینطورومنوبیشتربه خدش نزدیک کردومحکم بغلم کرد+یااا جونگکوک میخوای خفم کنی کوک:انیو فقط میخوام حسرتای این چندوقتموبرطرف کنم یاااراستی هنوزیادم نرفته ها+چیو توچشام نگاکردوامدنزدیک ترکوک:که بم بوس ندادیوفرارکردی+عه جونگکوک زشته همه اینجان کوک:خب باشن
پسرم بزرگ شده به اینده فکرمیکنه حرفای قشنگ میزنه جیمین:کوک درست میگه ماواقعا تواین مدت بهمون خیلی خش گذشت خیلی چیزایادگرفتیم نامجون:منم تویه این مدت واقعا احساس میکردم که باباشدم اونم بابای پنج تادخترنازکه هرروزصبح اگه نمیدمشونوبغلشون نمیکردم روزم روز نمیشد+تروخدادیگه غم انگیزش نکنین همینجوریشم نزدیک گریمون دربیادجیهوپ:موافقم منم دیگ نمتونم خدموکنترل کنم اونابرام مثه خواهرای کوچیکم بودنومن تواین مدت دیگه تظاهربه خوب بودن نمیکردم واقعا خوب بودموجوبینمونو دوست داشتم مخصوصا وقتی دخترابامکنه هامون همش سربه سرهم میزاشتنوکارای احمقانه میکردن خیلی بامزه میشدن افرا:ماهم هممون کنارشماخیلی خشحال بودیم شماجزئی ازبهترین روزای عمرمون محسوب میشین نامجون:الان دیروقته دیگه بیاین بریم بخوابیم ته:عامیگم نمیشه امشب همه پیش هم بخوابیم رونیا:چییی کوکمین:من که موافقم نامجون:بله شماموافق نباشین من باشم ولی پیش هم یا پیش دوست دختراتون جین:ن همینجاتوحال جابندازیم کنارهم بخوابیم مث اونوقتاشوگا:اره فکرخوبیه بیاین مبلاروببریو اونورکه بشه جاانداخت خوابیدجیمین ته:مام میریم جاهارومیاریم نامجون:جین وجیهوپ بیاین مبلاروبگیریم ازمکنه هامون که بخاری درنمیادمبلاروگرفتنوبردن یکم عقب ترهفتام جاانداختن کنارهم هرکدومشونم سریع رفت رویه جا درازکشیدمام عین مترسک سرخرمن وایساده بودیم به هم عین منگلانگامیکردیم که ماچیکارکنیم کجابخوابیم پس نامجون:انقدشوکه نشین اینجورکه معلومه پسرامیخوان باشمابخوابن جیهوپ داداش بیا پیش من بخواب تااین کبوترای عاشق پیش هم بخوابن جیمین:یاااهیونگ ماانقدپلیدیم مگه خب دیگه جانمیتونیم بندازیم جانمیشه ته:تازشم الان همه اینجاییم کاری که نمیتونیم بکنیم پس چرا تهمت میزنین نامجون:باشه باشه شماخوبین جیمین:خانم ها نمیخواین بیاین بخوابین افرا:هاااچیزه چ چرا امدیم به کوک نگاکردم که بهم چشمک زدوبه کنارش اشاره کردهم خندم گرفته بودازشیطنتش هم خجالت کشیدم هممون رفتیم یکی یکی کنارشون درازکشیدیم هرکس کناربایس خدش بودطرف دیگشم یکی ازماهابودیم ینی یه جوری بودکه کناردوتا ازاعضانبودیم که خب اینجوری خوب بود اگه خوابمون برد نریم توشکم یکی دیگه کنارمن افرابودپشت جونگکوکم نامجون بودوجیهوپ کوک:خب خانم جئون چطوره+چی چطوره کوک:بغل بنده راحته براتون اذیت نمیشین+ن فلاکه خوبه کوک:که اینطورومنوبیشتربه خدش نزدیک کردومحکم بغلم کرد+یااا جونگکوک میخوای خفم کنی کوک:انیو فقط میخوام حسرتای این چندوقتموبرطرف کنم یاااراستی هنوزیادم نرفته ها+چیو توچشام نگاکردوامدنزدیک ترکوک:که بم بوس ندادیوفرارکردی+عه جونگکوک زشته همه اینجان کوک:خب باشن
۴.۵k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.