«پارت ۳»
«پارت ۳»
ات: بغض کرده بودم از این زندگی متنفرم بزار تا دو سه روز دیگه فکرشو میکنم
جیمین: هوی هرزه برو در بزن تا من بیام
ات: چ...چشم(با بغض)
رفتم و در زدم رفتم داخل وسایلم رو گذاشتم زمین که یک زن جلوم وایساد
آجوما: سلام دخترم احتمالا تو باید ندیمه جدید باشی
ات: ب...بله(با بغض)
آجوما: دخترم بغض نکن اینجا دخترای زیادی هستن که میتونی باهاشون دوست بشی و تنها نباشی حالا بگو ببینم اسمت چیه و چند سالته
ات: ا...اسمم ات کیم و ۲۳ سالمع
آجوما: ارباب اومد
جیمین: آجوما این ندیمه جدید اینجاس البته این یکم با بقیه فرق داره اون اینجا دوتا کار داره باید تو هردوتاش سعی خودشو بکنه حالا لباس مخصوص ندیمه منو بهش بده
آجوما: باشه پسرم دخترم دنبالم بیام
ات: منظورش از لباس مخصوص ندیمه خودش داشتم به این چیزا فک میکردم و بغضم شدید تر میشد که با صدای آجوما به خودم اومدم
آجوما: دخترم دخترم کجایی یاااااااا
ات: ب...ببخشید
آجوما: حالا اشکالی نداره دنبالم بیا
ات: چشم
دنبالش رفتم رسیدیم به یه اتاق که یه تخت دونفره داشت آجوما رفت تو کمد و یه لباس آورد بهم داد
آجوما: دخترم بیا اینم لباست لباس هایی که داری رو فقط برای بیرون رفتن باید بپوشی حالا بزار قانون های اینجا رو بگم
اول هیچ وقت رو حرف ارباب حرفی نزن وگرنه تنبیه میشی دوم وقتی که دوست دختر ارباب خونه هستم هیچ وقت باهاش کل کل نکن سوم باید ساعت هفت صبح صبحانه ارباب حاضر باشه و ساعت دو نهار و ساعت نه شام چهار اصلا با سویا همون دوست دختر ارباب حرف نزن اون خیلی لجبازه و یه خواهشی ازت دارم سویا فقط میخواد مال و اموال(نمیدونم درست نوشتم یا اشتباه حالا شما حلالم کنید) یه جور به ارباب بفهمون که اون فقط یه هرزه بیش نیست و فقط دنبال بالا کشیدن مال و اموال اربابه همینا
ات: چشم
خدایا چه قانونای سختی هم گذاشته درسته کمه ولی خیلی سخته هوف آجوما رفت بیرون من لباس رو پوشیدم ولی این خیلی کوتاهه نشستم رو تخت و گریم گرف با صدای خفه گریه میکردم ده دقیقه ای گذشت که چشمام سیاهی رفت
جیمین: آجوما این کجا مونده هااااا(با داد)
آجوما: حتما تو اتاقه من میرم بیارمش
جیمین: نمیخواد خودم میرم میارمش باید بفهمه که نباید اربابش رو منتظر بزاره
رفتم بالا و در رو با شدت باز کردم که دیدم دختره رنگش پریده و رو تخت افتاده دلم براش سوخت اون پدر نالایقی داشت اما دیگه مال منه.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت سوم🥺
با اینکه شرط رو کامل نکردین اما بازم گذاشتم🥲
ببینید چه ادمین مهربونی دارید😂
شرطی نداره
ات: بغض کرده بودم از این زندگی متنفرم بزار تا دو سه روز دیگه فکرشو میکنم
جیمین: هوی هرزه برو در بزن تا من بیام
ات: چ...چشم(با بغض)
رفتم و در زدم رفتم داخل وسایلم رو گذاشتم زمین که یک زن جلوم وایساد
آجوما: سلام دخترم احتمالا تو باید ندیمه جدید باشی
ات: ب...بله(با بغض)
آجوما: دخترم بغض نکن اینجا دخترای زیادی هستن که میتونی باهاشون دوست بشی و تنها نباشی حالا بگو ببینم اسمت چیه و چند سالته
ات: ا...اسمم ات کیم و ۲۳ سالمع
آجوما: ارباب اومد
جیمین: آجوما این ندیمه جدید اینجاس البته این یکم با بقیه فرق داره اون اینجا دوتا کار داره باید تو هردوتاش سعی خودشو بکنه حالا لباس مخصوص ندیمه منو بهش بده
آجوما: باشه پسرم دخترم دنبالم بیام
ات: منظورش از لباس مخصوص ندیمه خودش داشتم به این چیزا فک میکردم و بغضم شدید تر میشد که با صدای آجوما به خودم اومدم
آجوما: دخترم دخترم کجایی یاااااااا
ات: ب...ببخشید
آجوما: حالا اشکالی نداره دنبالم بیا
ات: چشم
دنبالش رفتم رسیدیم به یه اتاق که یه تخت دونفره داشت آجوما رفت تو کمد و یه لباس آورد بهم داد
آجوما: دخترم بیا اینم لباست لباس هایی که داری رو فقط برای بیرون رفتن باید بپوشی حالا بزار قانون های اینجا رو بگم
اول هیچ وقت رو حرف ارباب حرفی نزن وگرنه تنبیه میشی دوم وقتی که دوست دختر ارباب خونه هستم هیچ وقت باهاش کل کل نکن سوم باید ساعت هفت صبح صبحانه ارباب حاضر باشه و ساعت دو نهار و ساعت نه شام چهار اصلا با سویا همون دوست دختر ارباب حرف نزن اون خیلی لجبازه و یه خواهشی ازت دارم سویا فقط میخواد مال و اموال(نمیدونم درست نوشتم یا اشتباه حالا شما حلالم کنید) یه جور به ارباب بفهمون که اون فقط یه هرزه بیش نیست و فقط دنبال بالا کشیدن مال و اموال اربابه همینا
ات: چشم
خدایا چه قانونای سختی هم گذاشته درسته کمه ولی خیلی سخته هوف آجوما رفت بیرون من لباس رو پوشیدم ولی این خیلی کوتاهه نشستم رو تخت و گریم گرف با صدای خفه گریه میکردم ده دقیقه ای گذشت که چشمام سیاهی رفت
جیمین: آجوما این کجا مونده هااااا(با داد)
آجوما: حتما تو اتاقه من میرم بیارمش
جیمین: نمیخواد خودم میرم میارمش باید بفهمه که نباید اربابش رو منتظر بزاره
رفتم بالا و در رو با شدت باز کردم که دیدم دختره رنگش پریده و رو تخت افتاده دلم براش سوخت اون پدر نالایقی داشت اما دیگه مال منه.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت سوم🥺
با اینکه شرط رو کامل نکردین اما بازم گذاشتم🥲
ببینید چه ادمین مهربونی دارید😂
شرطی نداره
۱۹.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.