متن نامه عمر خلیفه
#متن_نامه_عمر_خلیفه
#ثانی_به_معاویه
#بسیار_مهم📣📣📣
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#جایگاه_و_موقعیت_حضرت_زهرا
🔷 در آن حال فاطمه می گفت 👈 ای پدر جان، ای رسول خدا با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود؛ آه ای فضه بیا و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد. 🍁
🔹 متوجه شدم که فاطمه بر اثر درد زایمان به دیوار تکیه داده است. در خانه را فشار دادم و آن را باز کردم. 🍁
🔹 وقتی که وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال رو به روی من ایستاد تا مانع از رفتن من به داخل خانه شود. 🍁
🔹 ولی از شدت خشم پرده ای در برابر چشمانم افتاده بود. پس چنان از روی روپوش بر صورت فاطمه زدم که گوشواره اش کنده شد و خودش بر زمین افتاد.🍁
🔹 علی از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد با شتاب از خانه بیرون رفته به خالد و قنفذ و همراهانش گفتم: جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم، این علی است که از خانه بیرون آمده، من و همه ی شما توان مقاومت در برابر او را نداریم. 🍁
🔷 علی خارج شد در حالی که فاطمه دست بر جلوی سر گرفته، می خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آن چه بر سرش آمده، شکوه نموده و از او کمک بگیرد. 🍁
🔹 علی چادر را بر روی فاطمه انداخت و گفت 👈 ای دختر رسول خدا! خداوند پدرت را فرستاد تا رحمتی برای دو جهان باشد. به خدا سوگند اگر از چهره ات آشکار شود که از خدا می خواهی که این مردم هلاک شوند بی تردید خداوند دعایت را اجابت می کند و از این مردم احدی را باقی نگذارد، زیرا مقام تو و پدرت نزد خدا بزرگ تر از مقام نوح است. خداوند به خاطر نوح طوفانی فرستاد و تمام آن چه را که بر روی زمین و زیر آسمان بود غرق کرد. به جز آن هایی که در کشتی بودند و قوم هود را به خاطر تکذیب نمودن پیامبر خود هلاک کرد. و قوم عاد را با بادی شدید و سرد هلاک نمود. در حالی که قدر و منزلت تو و پدرت بزرگ تر از هود است. و قوم ثمود را که دوازده هزار نفر بودند، به خاطر کشتن شتر صالح و بچه ی آن عذاب کرد. پس ای سیده النساء تو برای این مردم عذاب مخواه. 🍁
🔹 در این هنگام درد زایمان بر فاطمه شدت یافت.🍁
ادامه پست بعد⏪⏪
#ثانی_به_معاویه
#بسیار_مهم📣📣📣
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#جایگاه_و_موقعیت_حضرت_زهرا
🔷 در آن حال فاطمه می گفت 👈 ای پدر جان، ای رسول خدا با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود؛ آه ای فضه بیا و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد. 🍁
🔹 متوجه شدم که فاطمه بر اثر درد زایمان به دیوار تکیه داده است. در خانه را فشار دادم و آن را باز کردم. 🍁
🔹 وقتی که وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال رو به روی من ایستاد تا مانع از رفتن من به داخل خانه شود. 🍁
🔹 ولی از شدت خشم پرده ای در برابر چشمانم افتاده بود. پس چنان از روی روپوش بر صورت فاطمه زدم که گوشواره اش کنده شد و خودش بر زمین افتاد.🍁
🔹 علی از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد با شتاب از خانه بیرون رفته به خالد و قنفذ و همراهانش گفتم: جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم، این علی است که از خانه بیرون آمده، من و همه ی شما توان مقاومت در برابر او را نداریم. 🍁
🔷 علی خارج شد در حالی که فاطمه دست بر جلوی سر گرفته، می خواست چادر از سر بردارد و به پیشگاه خداوند از آن چه بر سرش آمده، شکوه نموده و از او کمک بگیرد. 🍁
🔹 علی چادر را بر روی فاطمه انداخت و گفت 👈 ای دختر رسول خدا! خداوند پدرت را فرستاد تا رحمتی برای دو جهان باشد. به خدا سوگند اگر از چهره ات آشکار شود که از خدا می خواهی که این مردم هلاک شوند بی تردید خداوند دعایت را اجابت می کند و از این مردم احدی را باقی نگذارد، زیرا مقام تو و پدرت نزد خدا بزرگ تر از مقام نوح است. خداوند به خاطر نوح طوفانی فرستاد و تمام آن چه را که بر روی زمین و زیر آسمان بود غرق کرد. به جز آن هایی که در کشتی بودند و قوم هود را به خاطر تکذیب نمودن پیامبر خود هلاک کرد. و قوم عاد را با بادی شدید و سرد هلاک نمود. در حالی که قدر و منزلت تو و پدرت بزرگ تر از هود است. و قوم ثمود را که دوازده هزار نفر بودند، به خاطر کشتن شتر صالح و بچه ی آن عذاب کرد. پس ای سیده النساء تو برای این مردم عذاب مخواه. 🍁
🔹 در این هنگام درد زایمان بر فاطمه شدت یافت.🍁
ادامه پست بعد⏪⏪
۷.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.