جلوی آینه ایستاده بودم

جلوی آینه ایستاده بودم
و به خود نگاه میکردم
حیرتی غریب مرا فرا گرفت
به مردمک چشمانم خیره شدم
و باخود گفتم
این دستگاه قرنیه،عنبیه و شبکیه
همچون لنز دوربین، تنها تصاویر را دریافت و به قسمت مربوطه در مغز ارسال میکند.

اما چه کسی تصاویر را می بیند؟
چه کسی پشت این دستگاه نشسته و در حال تصویر برداریست؟

من این چشمها نیستم
من کاربر استفاده کننده، از این چشمها هستم

این "من" کیست؛
که نظاره گر دنیاست ؟

به یاد تعبیری عمیق از "خود" در تعالیم اوپانیشادها (متون دینی هندوئیسم) افتادم
آنجا که از یگانگی آتمنِ وجود(نفس انسان)
با برهمن(حقیقت عالم) میگوید و
چنین تفسیری میکند:
واقعیتی همه جاگیر و جهانشمول وجود دارد که بر هر چیز این هستی سیطره دارد، هر چیز از او سرچشمه و نشات گرفته و "با او و در او زنده است"
تحیرم تبدیل به تکریم شد
و با دیده احترام به خود نگریستم و گفتم
سهم هر آدمی از دنیا
به اندازه درکیست که از چیستی خود دارد.
دیدگاه ها (۱)

روزی می‌آید که دیگر آدم‌های سابق نیستیم، خاطرات و تصاویر گذش...

آرزویم برایت اینست..! آنقدرسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط