پارت 3
پارت 3
استاد قاتل من
ات، من ترو نمیبینم آقای روح
لی، 🗿خدااااا من چه گناهی کردم آخه
ات، گناهت اینه که مادرم و ک......... که حرفشو خورد
ته، که چی ها بگو دیگه
ات، به تو چه گوزو
ته، شاشول نکبت
ات، انبرنسا (نمیدونم درس نوشتم یا اشتباه😅)
لی، بسهههه دیگهههه بیایین بریم خونه
ته، ات، باشه
از زبان راوی
خوب ی توضیح کوتاه درباره ی ات و ته
خوب ات هم مدرسه ای ته بود وقتی ات 17 ساله بود به مدرسه ای که ته توش بود انتقالی گرفت و توی کلاس ته اینا افتاد و باهم کم کم دوست شدن ات ی مشکل اخلاقی داره که کم کم تو فیک میفهمین
زمان حال
ات و ته اومدن خونه
ات، آخیشششش خداا چقد نرمه اینجااا
ته، کجا نرمه 😈
ات، پسره ی ایکبیری من باید تورو این سگ کتک بزنم نه بیا اینجا ببینمممم
ته، الفرارررررررررر
1ساعت بعد
ات😑
ته، خوب تغصیر من نبود کههه
ات، خفه😑تا نکشتمت🔪
ته، به من چه که پات رفت توی گو. هه یونتان
ات، تهیونگگگگگگگگگ
ته، باش باش من فعلا باید برم اوضاع خطریه
ات، برو که نبینمتتتت
ته، از عمارت زدم بیرون رفتم به همون جای همیشگی رسیدم و نشستم با فکردم بهش خشمم بیشتر میشد و لذت انتقام تو وجودم بیشتر و بیشتر میشد ههه هههه(غه غه هه های ترسناک) وایی خدا این مردم چقد خرن واقعا خیلی سادن ههه ههه هههههه
ات، ته رفت منم رفتم همونجا
دکتر، سلام خانم ات
ات، سلام
دکتر، لطفا بفرمایید بشینید
ات، هوم باش
دکتر، خوب این چند ماه چطور بود بهتر شدین
ات، بله بله خیلی
دکتر، خوب خدارو شکر الان ی چنتا قرص های دیگه هم مینویسم مصرف کنین بهتر میشین
ات، چشم.... ممنون با اجازه من دیگه میرم
دکتر بله به سلامت
ات، اومدم بیرون از اونجا و رفتم توی ی فضای سبز نشستم... خدایا من چرا انقدر بیچارم
*اههه بازم شروع کردی دختره ی الاغ
ات، چرااا من واقعا دلم پره دیگه نمیتونمممم
*بازم شروع کرد وایی داری زیادی احساسی حرف میزنی خودم باید درستت کنم
ات، دوباره اومد
6ماه بعد
ات ویو
اهمممم دوستان از اینجا کم کم داستان جالب میشه و میفهمین چی بوده نظرتونو بگین تو کامنتا ممنوم فعلاااا
استاد قاتل من
ات، من ترو نمیبینم آقای روح
لی، 🗿خدااااا من چه گناهی کردم آخه
ات، گناهت اینه که مادرم و ک......... که حرفشو خورد
ته، که چی ها بگو دیگه
ات، به تو چه گوزو
ته، شاشول نکبت
ات، انبرنسا (نمیدونم درس نوشتم یا اشتباه😅)
لی، بسهههه دیگهههه بیایین بریم خونه
ته، ات، باشه
از زبان راوی
خوب ی توضیح کوتاه درباره ی ات و ته
خوب ات هم مدرسه ای ته بود وقتی ات 17 ساله بود به مدرسه ای که ته توش بود انتقالی گرفت و توی کلاس ته اینا افتاد و باهم کم کم دوست شدن ات ی مشکل اخلاقی داره که کم کم تو فیک میفهمین
زمان حال
ات و ته اومدن خونه
ات، آخیشششش خداا چقد نرمه اینجااا
ته، کجا نرمه 😈
ات، پسره ی ایکبیری من باید تورو این سگ کتک بزنم نه بیا اینجا ببینمممم
ته، الفرارررررررررر
1ساعت بعد
ات😑
ته، خوب تغصیر من نبود کههه
ات، خفه😑تا نکشتمت🔪
ته، به من چه که پات رفت توی گو. هه یونتان
ات، تهیونگگگگگگگگگ
ته، باش باش من فعلا باید برم اوضاع خطریه
ات، برو که نبینمتتتت
ته، از عمارت زدم بیرون رفتم به همون جای همیشگی رسیدم و نشستم با فکردم بهش خشمم بیشتر میشد و لذت انتقام تو وجودم بیشتر و بیشتر میشد ههه هههه(غه غه هه های ترسناک) وایی خدا این مردم چقد خرن واقعا خیلی سادن ههه ههه هههههه
ات، ته رفت منم رفتم همونجا
دکتر، سلام خانم ات
ات، سلام
دکتر، لطفا بفرمایید بشینید
ات، هوم باش
دکتر، خوب این چند ماه چطور بود بهتر شدین
ات، بله بله خیلی
دکتر، خوب خدارو شکر الان ی چنتا قرص های دیگه هم مینویسم مصرف کنین بهتر میشین
ات، چشم.... ممنون با اجازه من دیگه میرم
دکتر بله به سلامت
ات، اومدم بیرون از اونجا و رفتم توی ی فضای سبز نشستم... خدایا من چرا انقدر بیچارم
*اههه بازم شروع کردی دختره ی الاغ
ات، چرااا من واقعا دلم پره دیگه نمیتونمممم
*بازم شروع کرد وایی داری زیادی احساسی حرف میزنی خودم باید درستت کنم
ات، دوباره اومد
6ماه بعد
ات ویو
اهمممم دوستان از اینجا کم کم داستان جالب میشه و میفهمین چی بوده نظرتونو بگین تو کامنتا ممنوم فعلاااا
۱۴.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.