از صبح تا حالا انگار یه چی گم کردم

از صبح تا حالا انگار یه چی گم کردم
خودمم سردرگمم
هرطرف میرم کلافه‌م
انگار کن ساعت دستت نیس و تو هی دستتو میاری بالا ببینی ساعت چنده!
گوشیت پیشت نیست و هی تو کیفت دنبالش میگردی!
تلویزیون تو اتاقت نیست و تو دنبال کنترل میگردی بزنی کانال سه سریال ببینی!
از صبح همش یه ورِ دلم خالیه! یه ورِ مخم درد میکنه!
مث دختربچه‌ای که دنبال گردنبندی میگرده که هرگز نداشته و میگه گمش کردم،
امروز همش دارم دنبال تو میگردم و فکر میکنم گمت کردم!
از صبح تا حالا حالم خوش نیس
چون یه حسی بهم میگه از دست دادمت!
حالا کاری نداریم که تا حالاام نداشتمت!
بالاخره اون گوشه‌ی دل و ذهنمو که اجاره کرده بودی خالی کردی یهو دیگه!
حالا بگذریم ... دیگه نمیتونم بنویسم... دستم درد میکنه! همون دستم که تا حالا نگرفتیش! همون که از این به بعدم نمیگیریش!
کجا گم شدی که منو سردرگم کردی آخه؟
مگه میشه آدم تو جایی که نیست گم بشه آخه؟
دیدگاه ها (۸)

آخ مهربون....وقتی بهم میگی خوش به حالت که انقدر شادی و همیشه...

اینم عزیزای دله خاله که دورشون بگردم سیزده بدر ارشا و اریا

نمرده ام تنـهادودِ احساسی بهچشمانم رفته است نمرده ام تنـهاتم...

صبح است بیا پرواز کنیمدروازه دلبه دوستی باز کنیمدیروز که رفت...

برمیگردمپارت : 65گردنبندمو از گردنم بیرون اوردم و بازش کردم ...

زندگی نامعلوم

P¹³که دستم رو گرفت و رو به خودش کرد+ چرا داشتی نگام میکردی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط