مرا به همان روستای دور افتاده ببر

مرا به همان روستایِ دور افتاده ببر ،
به همان کلبه ی قدیمی و ساده ای که برایم می گفتی ...
جایی که صدایِ نفس هایِ آسمان زلالش را می توان شنید ...
و با هیاهویِ پرندگانش ، به آرامشِ محض رسید !
می خواهم هر روز صبحِ زود ، به شوقِ جمع کردن تخم مرغ ها از خواب بیدار شوم ،
به مرغ ها آب و دانه بدهم ، شیرِ گاوها را بدوشم ، و برایت صبحانه ای گرم و جانانه درست کنم ...
دلم می خواهد تمام ثانیه هایم در گوشه ی دنج آغوشِ تو باشد ،
تو مدام مرا ببوسی و از همان حرف هایِ دلبرانه بزنی ،
و من هم بلند بلند ، قربان صدقه ات بروم ...
جایی که هیچ ترافیک و مشغله ای ، مزاحمِ عاشقی مان نشود ...
مرا از اینجا دور کن ،
از بوی تعفن جنگ و دلهره هایِ سیاست کلافه ام ...
مرا ببر به همان جایی ؛
که خبری از هیاهو نباشد ...
می خواهم بدون هیچ ترس و تشویشی ؛
برایت عاشقی کنم ...
.
کوچه باغ های تفت_یزد
دیدگاه ها (۱)

شبیهِ لذتِ یک آشتیِ جانانه بعد از یک قهرِ طولانی ،شبیهِ تولد...

پل معلق مشگین شهر، استان اردبیل.پل معلق مشگین‌شهر یکی از طوی...

هتل قصر منشی_اصفهان.باقیمانده سلسله قاجار در اوایل قرن 12 شم...

هفت حوض مخمل کوه _ خرم آباد_لرستان.مخملکوه یکی از جاذبه‌های ...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط