از دنیای بدون تو می ترسم

از دنیای بدون "تو" می ترسم !
مثل ماهی
که کابوس تُنگِ بی آب می بیند
هر شب
نبودنت را خواب می بینم !
خواب می بینم
می روی
بی خداحافظی
بی گریه
بی آغوش
بدون حتی نگاه پشت سر !
خواب می بینم
چمدانت را به دست خیابان می دهی
چترت را به دست باران
تمام ِخاطره ها را به دست باد
و خودت سوار بر صاعقه ای
ناپدید می شوی ... !

بیدار که می شوم
نسیمی پنجره را گشوده است
و آهسته آهسته
وحشت این کابوس را
از خیالِ اتاق جارو می کند !
کورمال کورمال
در تاریکی این تنهایی
دنبال نشانه های بودنت می گردم
-هرچند کوچک و ناچیز-
چیزی مثل ِ
همین که هنوز هم ، نفس می کشم ... !
دیدگاه ها (۳)

در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم. . .در "دلم" دلتنگی ...

ایستاده در بادشاخه‌ی لاغر بیدی کوتاهبر تنش جامه‌ای انباشته ا...

ﻭﻗﺘﯽﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁ...

تا آخر عمردرگیر من خواهی بودو تظاهر می کنی که نیستی...مقایسه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط