آرتیستیکمایندزمدیا

#آرتیستیک_مایندز_مدیا

در حوالی کوچه خاطراتمان
باران بر خانه ای در میزند..
من و شیشه ی باران خورده
از عبور رهگذری میگوییم
که صدای قدم هایش را
در میهمانی باران گم کرده است..
باران بر خانه ای در میزند و
من تصویری مبهم و خیس
از قدم های کسی میبینم که عجیب شبیه به تو بود..
غربت از فاصله ی تو معنا میگیرد و
من غریبی واژه را حس میکنم..
باران در میزند و رعدی سراسیمه
قدم های گنگ رهگذر را تندتر میکند..
و حالا از چهارچوب پنجره
تنها اشک های اسمان سرازیر میشود
و من پابرهنه بر تن عریان خیابان
به دنبال خاطرات تو میدوم..
باران در میزند و انگار
کسی او را به جشن تنهایی من و پنجره
دعوت کرده است..

#فریماه_عادله

@artisticmindsmedia 🎈
دیدگاه ها (۱)

#شب_نامه دقیقه‌های آخر کلاس بود .. همون دقیقه‌هایی که عقربه ...

...🗣 اونجا که شادمهر میخونهبهم قول داد ولی هر بارخلافش اتفاق...

#آرتیستیک_مایندز_مدیامن به خاطرت ، محض آن که تو را داشته باش...

...🗣 نری مهندس بشیا، عمران نزنی بد بختمون کنی ، نری برق بخون...

صحنه پارت دهم

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖¹⁰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط