𝐆𝐨𝐝𝐟𝐚𝐭𝐡𝐞𝐫:𝐩𝐚𝐫𝐭𝟔
𝐆𝐨𝐝𝐟𝐚𝐭𝐡𝐞𝐫:𝐩𝐚𝐫𝐭𝟔
"چیشدع اتفاقی افتاده"
"بابت اتاق خیلی ممنونم خیلی خوبه اما ترجیح میدم یه اتاق ساده تر داشته باشم میشه عوضش کنید"
توی نگاه سردش کمی تعجب دیده میشد واقعا از اون اتاق دخترونه که آرزوی هر دختریه دست کشید:"چیزی شده اتاقتو دوست نداری؟"
سرش رو پایین انداخت و جواب داد:"خیلی بایت زحماتتون ممنونم،نه که دوسش نداشته باشم اما ترجیح میدم اتاقم ساده باشه"
سری به نشونه ی تایید تکون داد و نگاهش رو به دختر کنار ایملدا داد:"اتاق بغلیم رو نشونش بدید"
دختر با تعجب پرسید:"چی اون اتاق"
"مشکلی داری اتاق خونه خودم رو میخوام به یکی بدم باید از تو اجازه بگیرم؟"
"باشه،از این طرف ایملدا خانم"
دختر با چشم غره ای از بغل ایملدا رد شد،ایملدا که اصلا از رفتار اون دختر سر در نمیآورد پشت سر اون دختر راه افتاد
از پله های مارپیچ عمارت بالا رفتن و به دو اتاق رسیدن دختر جلوتر از ایملدا درو باز کرد و با حرص گفت:"این اتاقته"
و با اعصبانیت اونجارو ترک کرد
ایملدا کمی برای رفتار اون دختر متعجب بود....اون کاری کرده بود....
سوالی که از خودش پرسید
از فکر بیرون اومد و نگاهی به اتاق کرد تم سیاه و سفیدی داشت تیره بود اما دوسش داشت
سمت کیفش رفت و برای چیدمان وسایلش هاش زیپ کیفش رو باز کرد
....
سولی درحال دراوردن بیسکوییت از فر بود که یجی با حالت عصبی وارد آشپزخونه شد
"چیشده یجی چرا انقدر عصبی؟"
"دختره ی تازه وارد"
"خب"
"اتاق بغلی تهیونگ رو صاحب شد واقعا چرا انقدر به تهیونگ نزدیک شده تهیونگ اون اتاق و به هیشکی نمیداد"
"این دختره همین پا نذاشته اتاق بغلی تهیونگ رو گرفت معلوم نیست فردا پس فردا چیکار میکنه"
یجی انگشت اشاره رو بالا گرفت گفت:"از الان گفته باشم اگر این دختر بخواد تهیونگم رو ازم بگیره میکشمش"
سولی انگشت اشاره یجی رو کنار زد و گفت:"یجوری رفتار میکنی انگار شوهرته تو همین عمارت صدتا مثل ما هست تازه معلوم نیست بیرون از عمارت چندنفر هست خودتو گول نزن"
"به هرحال،درضمن امشب تهیونگ ماله خودمه به بقیه بگو خودشون رو آماده نکنن به کسی نمیدمش"
"باشه بابا مفتخور"
𝐋𝐢𝐤𝐞/𝟖𝟎
𝐂𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭/𝟔𝟎
.....
اگه دیدید پاک شد یعنی گزارشم کردن
پیج دومم:
@fake_bangtan
"چیشدع اتفاقی افتاده"
"بابت اتاق خیلی ممنونم خیلی خوبه اما ترجیح میدم یه اتاق ساده تر داشته باشم میشه عوضش کنید"
توی نگاه سردش کمی تعجب دیده میشد واقعا از اون اتاق دخترونه که آرزوی هر دختریه دست کشید:"چیزی شده اتاقتو دوست نداری؟"
سرش رو پایین انداخت و جواب داد:"خیلی بایت زحماتتون ممنونم،نه که دوسش نداشته باشم اما ترجیح میدم اتاقم ساده باشه"
سری به نشونه ی تایید تکون داد و نگاهش رو به دختر کنار ایملدا داد:"اتاق بغلیم رو نشونش بدید"
دختر با تعجب پرسید:"چی اون اتاق"
"مشکلی داری اتاق خونه خودم رو میخوام به یکی بدم باید از تو اجازه بگیرم؟"
"باشه،از این طرف ایملدا خانم"
دختر با چشم غره ای از بغل ایملدا رد شد،ایملدا که اصلا از رفتار اون دختر سر در نمیآورد پشت سر اون دختر راه افتاد
از پله های مارپیچ عمارت بالا رفتن و به دو اتاق رسیدن دختر جلوتر از ایملدا درو باز کرد و با حرص گفت:"این اتاقته"
و با اعصبانیت اونجارو ترک کرد
ایملدا کمی برای رفتار اون دختر متعجب بود....اون کاری کرده بود....
سوالی که از خودش پرسید
از فکر بیرون اومد و نگاهی به اتاق کرد تم سیاه و سفیدی داشت تیره بود اما دوسش داشت
سمت کیفش رفت و برای چیدمان وسایلش هاش زیپ کیفش رو باز کرد
....
سولی درحال دراوردن بیسکوییت از فر بود که یجی با حالت عصبی وارد آشپزخونه شد
"چیشده یجی چرا انقدر عصبی؟"
"دختره ی تازه وارد"
"خب"
"اتاق بغلی تهیونگ رو صاحب شد واقعا چرا انقدر به تهیونگ نزدیک شده تهیونگ اون اتاق و به هیشکی نمیداد"
"این دختره همین پا نذاشته اتاق بغلی تهیونگ رو گرفت معلوم نیست فردا پس فردا چیکار میکنه"
یجی انگشت اشاره رو بالا گرفت گفت:"از الان گفته باشم اگر این دختر بخواد تهیونگم رو ازم بگیره میکشمش"
سولی انگشت اشاره یجی رو کنار زد و گفت:"یجوری رفتار میکنی انگار شوهرته تو همین عمارت صدتا مثل ما هست تازه معلوم نیست بیرون از عمارت چندنفر هست خودتو گول نزن"
"به هرحال،درضمن امشب تهیونگ ماله خودمه به بقیه بگو خودشون رو آماده نکنن به کسی نمیدمش"
"باشه بابا مفتخور"
𝐋𝐢𝐤𝐞/𝟖𝟎
𝐂𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭/𝟔𝟎
.....
اگه دیدید پاک شد یعنی گزارشم کردن
پیج دومم:
@fake_bangtan
۱۲.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.