خون اشام جذاب من🧛
خون اشام جذاب من🧛
پارت 13
رسیدیم به مخفیگاه خیلی باحال بود رفتیم داخل که یهو یکی از پشت رو شونم دست گذاشت خیلی ترسیدم
ولی وقتی سرمو برگروندم دیدم که جیمینه انقدر خوشحال شدم که گریه میکردم
جیمین: ا.ت چرا گریه میکنی؟
ا.ت: فکر کردم از دست دادمت
جیمین: نگران نباش تا تو باشی من هیچوقت نمیمیرم
که اومد و بغلم کرد🫂
رفته بودم اتاقم و به این فکر میکردم که تا وقتی انسانم نمیتونم تا همیشه پیش جیمین بمونم تازه اینم میدونم که اگر من بمیرم اون زنده میمونه چون خون اشاما تا وقتی خون بخورن نمیمیرن پس تصمیم گرفتم که منم یه خون اشام بشم ولی چه جوری؟
برای همین رفتم همین سوال رو از جیمین پرسیدم
جیمین: خوشحالم که میخوای تا همیشه پیش من بمونی ولی برای مسئله خون اشام شدنت یه کاری هست که من نمیخوام انجام بدی
ا.ت: جیمین برام مهم نیس که چه کاری باشه فقط بگو
جیمین: باشه ولی خیلی خطرناکه تو اول از همه باید بری پیش شیطان و اون از خون تو بخوره تا جایی که بمیری بعدش ممکنه تو زندگی بعدی خون اشام بشی که احتمالش خیلی کمه تازه ممکنه دیگه زنده نشی یا اگرم بشی هیچی رو یادت نیاد
ا.ت: ولی من دلم میخواد تا ابد پیشت بمونم پس اینکارو به خاطر تو انجام میدم
جیمین: پس قبل اون میشه ازت یه درخواست کنم چون نمیدونم بعدش چی میشه
ا.ت: بگو
جیمین جلوم زانو زد و گفت: با من ازدواج میکنی و میشه تا ابد کنارم بمونی:
خیلی ذوق کردم که با داد گفتم: بله و جیمین و سفت بغل کردم........
این داستان ادامه دارد....
دوستان این فیک رو ادامه بدم یا نه لطفا بگین🫂🫀👀
پارت 13
رسیدیم به مخفیگاه خیلی باحال بود رفتیم داخل که یهو یکی از پشت رو شونم دست گذاشت خیلی ترسیدم
ولی وقتی سرمو برگروندم دیدم که جیمینه انقدر خوشحال شدم که گریه میکردم
جیمین: ا.ت چرا گریه میکنی؟
ا.ت: فکر کردم از دست دادمت
جیمین: نگران نباش تا تو باشی من هیچوقت نمیمیرم
که اومد و بغلم کرد🫂
رفته بودم اتاقم و به این فکر میکردم که تا وقتی انسانم نمیتونم تا همیشه پیش جیمین بمونم تازه اینم میدونم که اگر من بمیرم اون زنده میمونه چون خون اشاما تا وقتی خون بخورن نمیمیرن پس تصمیم گرفتم که منم یه خون اشام بشم ولی چه جوری؟
برای همین رفتم همین سوال رو از جیمین پرسیدم
جیمین: خوشحالم که میخوای تا همیشه پیش من بمونی ولی برای مسئله خون اشام شدنت یه کاری هست که من نمیخوام انجام بدی
ا.ت: جیمین برام مهم نیس که چه کاری باشه فقط بگو
جیمین: باشه ولی خیلی خطرناکه تو اول از همه باید بری پیش شیطان و اون از خون تو بخوره تا جایی که بمیری بعدش ممکنه تو زندگی بعدی خون اشام بشی که احتمالش خیلی کمه تازه ممکنه دیگه زنده نشی یا اگرم بشی هیچی رو یادت نیاد
ا.ت: ولی من دلم میخواد تا ابد پیشت بمونم پس اینکارو به خاطر تو انجام میدم
جیمین: پس قبل اون میشه ازت یه درخواست کنم چون نمیدونم بعدش چی میشه
ا.ت: بگو
جیمین جلوم زانو زد و گفت: با من ازدواج میکنی و میشه تا ابد کنارم بمونی:
خیلی ذوق کردم که با داد گفتم: بله و جیمین و سفت بغل کردم........
این داستان ادامه دارد....
دوستان این فیک رو ادامه بدم یا نه لطفا بگین🫂🫀👀
۴.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.