یه شب که خیلی دلتنگش بودم بالشمو بغل کرده بودم

✔ ️یه شب که خیلی دلتنگش بودم بالشمو بغل کرده بودم✔ ️
✔ ️داشتم خاطراتمونو مرور میکردم....✔ ️
✔ ️باخودم گفتم الان باکیه؟؟✔ ️
✔ ️کجاس؟✔ ️
✔ ️چی پوشیده؟.✔ ️
✔ ️به عکساش خیره شدم....✔ ️
✔ ️دیدم پیام دارم....✔ ️
✔ ️نگاه کردم خواستم نخونده پاک کنم چون حوصله ی هیچکی و نداشتم...✔ ️
✔ ️اما تاچشمم به فرستنده خورد درجا خشکم زد....✔ ️
✔ ️چندبار اسمشو خوندم....✔ ️
✔ ️تمام خاطراتش اومد جلو چشمم....✔ ️
✔ ️حتی اخرین حرفش که بهم گفت هری....✔ ️
✔ ️خواستم پاک کنم اما چشمم به متنش افتاد.....✔ ️
✔ ️نوشته بود«دوست دارم دیوونه».....✔ ️
✔ ️لحنش مثل همون موقعا بود....✔ ️
✔ ️بااین حرفش تمام گذشته رو فراموش کردم....✔ ️
✔ ️نوشتم«من بیشتر همه کسم »✔ ️
✔ ️بالبخند اومدم دکمه ی ارسال و بزنم....✔ ️

✔ ️نوشت ببخشید اشتباه شد✔ ️
↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭
دیدگاه ها (۳)

موهام لَخت بود ...صافِ صاف ! ولی تو همیشه ازشون متنفر بودی ،...

♥ شاد بودَنت راکَفِ دَستانَم می نویسَم ،تا وَقتِ دُعا ،اَول...

←←←سلامتی خودم که→→→▼▲نه تو ویلا عکس دارم▼▲ ...

👱 🏻 پَسرِ بـِ دُخترهِ میگـِ تو فقط مالـ منی👩 🏼 دُختره میگـِ...

رمان سوکوکو _ پارت 16

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط