Embrace of the mafia
part:7
ویو جنا. توی این ۴ ماهی که از ازدواجم گذشته بود
هر بار که یه اتفاقی بینمون میوفتاد من قرص میخوردم.
میدونستم قصدش چیه..اونم بچه میخواست ولی من نمیخواستم..
از هر لحاظ که فکر میکردم ممکن نبود!
بعد از رفتن خانوادش رفتم داخل اتاق یکم که گذشت اونم اومد...
نمیدونستم مش**روب خورده .گفتم...
جنا. در مورد چیزایی که نامادریت میگفت.....
کوک. واقعا منم شَک دارم...به مشکل داشتنت
جنا. من مشکلی ندارم...ولی نمیخوام
کوک. دست تو نیست!( صدای بم و بلند)
جنا.راستش من..قرص میخورم...
گفتم که من الان آمادگی ندارم!
کوک. که اینطور..قرص میخوری.اره؟( با صدایی اروم)
بعد اون وقت با اجازه کی؟من نباید بدونم؟( عصبی و بلند)
جنا. دلیلش رو تا الان دو بار گفتم..
کوک. باید بگم که من اینجا بهت میگم چکار کنی
من میگم از این به بعد قرص بخوری یا نه!!
من میگم بچه دار بشی یا نه!( با صدای بلند و عصبی)
وگرنه طلاقت میدم..و مثل یه اشغال پرتت میکنم بیرون( هیستریک میخنده و میره بیرون)
ویو جنا. با صدای بلند بسته شدن در اشکام سرازیر شدن..
چرا اینا اینقدر اذیتم میکردن!
من نمیخوام بچه بی*ارم که مثل خودم بدبخت شه..
اخه به کی بگم
فکر کرده میتونه به اجبار کاراش رو پیش ببره..
اصلا آخرش که چی..من نمیتونم با این مرد زندگی کنم.
باید ازش جدا شم حالا هرچه سریعتر بهتر!
اینقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح روز بعد با لگد محکمی که به پهلوم خورد بیدار شدم
جنا. چیه؟چه مرگته صبی!
کوک. بلند شو!نکنه فکر کردی اومدی اینجا همش قراره بخور و بخواب باشه؟..
نه عشقمم!اینطور نیست
امروز خدمت کار نداریم و تو به جاشون کار میکنی!
ویو جنا. حتی مهلت صحبت کردن به من نداد و رفت بیرون
با عصبانیت از تخت بیرون اومدم و صورتمو شستم
با کمال پرویی رفتم پایین ساعت ۸ صبح بود
اون هنوز توی عمارت بود
رفتم داخل اشپز خونه و خیلی ریلکس صبحونه خوردم و از پشت میز بلند شدم فقط ظرف خودمو جمع کردم
رفتم روی حیاط
نمیتونه بهم بگه که توی عمارت لعنتیش هم کار کنم!
نا ظهر سرگرم خودم بودم و اصلا به حرفایی که صبی زده بود توجهی نکردم...
ساعت ۲ ظهر شد و اونم اومد..
وقتی من رو روی کاناپه در حالی که لم داده بودم دید گفت
کوک. الان فکر میکنی با این کارا حرصم در میاد؟( خنده عصبی)
جنا. ......
_____________________________________
https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/
ویو جنا. توی این ۴ ماهی که از ازدواجم گذشته بود
هر بار که یه اتفاقی بینمون میوفتاد من قرص میخوردم.
میدونستم قصدش چیه..اونم بچه میخواست ولی من نمیخواستم..
از هر لحاظ که فکر میکردم ممکن نبود!
بعد از رفتن خانوادش رفتم داخل اتاق یکم که گذشت اونم اومد...
نمیدونستم مش**روب خورده .گفتم...
جنا. در مورد چیزایی که نامادریت میگفت.....
کوک. واقعا منم شَک دارم...به مشکل داشتنت
جنا. من مشکلی ندارم...ولی نمیخوام
کوک. دست تو نیست!( صدای بم و بلند)
جنا.راستش من..قرص میخورم...
گفتم که من الان آمادگی ندارم!
کوک. که اینطور..قرص میخوری.اره؟( با صدایی اروم)
بعد اون وقت با اجازه کی؟من نباید بدونم؟( عصبی و بلند)
جنا. دلیلش رو تا الان دو بار گفتم..
کوک. باید بگم که من اینجا بهت میگم چکار کنی
من میگم از این به بعد قرص بخوری یا نه!!
من میگم بچه دار بشی یا نه!( با صدای بلند و عصبی)
وگرنه طلاقت میدم..و مثل یه اشغال پرتت میکنم بیرون( هیستریک میخنده و میره بیرون)
ویو جنا. با صدای بلند بسته شدن در اشکام سرازیر شدن..
چرا اینا اینقدر اذیتم میکردن!
من نمیخوام بچه بی*ارم که مثل خودم بدبخت شه..
اخه به کی بگم
فکر کرده میتونه به اجبار کاراش رو پیش ببره..
اصلا آخرش که چی..من نمیتونم با این مرد زندگی کنم.
باید ازش جدا شم حالا هرچه سریعتر بهتر!
اینقدر گریه کردم که خوابم برد
صبح روز بعد با لگد محکمی که به پهلوم خورد بیدار شدم
جنا. چیه؟چه مرگته صبی!
کوک. بلند شو!نکنه فکر کردی اومدی اینجا همش قراره بخور و بخواب باشه؟..
نه عشقمم!اینطور نیست
امروز خدمت کار نداریم و تو به جاشون کار میکنی!
ویو جنا. حتی مهلت صحبت کردن به من نداد و رفت بیرون
با عصبانیت از تخت بیرون اومدم و صورتمو شستم
با کمال پرویی رفتم پایین ساعت ۸ صبح بود
اون هنوز توی عمارت بود
رفتم داخل اشپز خونه و خیلی ریلکس صبحونه خوردم و از پشت میز بلند شدم فقط ظرف خودمو جمع کردم
رفتم روی حیاط
نمیتونه بهم بگه که توی عمارت لعنتیش هم کار کنم!
نا ظهر سرگرم خودم بودم و اصلا به حرفایی که صبی زده بود توجهی نکردم...
ساعت ۲ ظهر شد و اونم اومد..
وقتی من رو روی کاناپه در حالی که لم داده بودم دید گفت
کوک. الان فکر میکنی با این کارا حرصم در میاد؟( خنده عصبی)
جنا. ......
_____________________________________
https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/تابع_قوانین_ویسگون/https://wisgoon.com/hashtag/
- ۷.۱k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط