دوست دارم که شبی باتو فراری بشوم

دوست دارم که شبی باتو فراری بشوم
من سرمازده،از عشق بهاری بشوم

دوست دارم که شبی باتو روم سوی شمال
چه شود گر بشود ممکنم این حس محال

دوست دارم که تو باشی و منو یک دریا
من در آغوش تو و هردو در آغوش خدا

روی شنها بنویسیم جهاڹ یعنی عشق
هرچه دارد ز خدا نام و نشان یعنی عشق
دیدگاه ها (۲)

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟که تشنه مانده دلم در هوای ز...

با ماجرای وصل، کنار آمدم...دریغحالا فقط به دیدن آن ماه دلخوش...

✍✍✍عـاشقم بـاش کـه در عشق زبـانـزد باشمغیـرِ تـو با همه کس، ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

پارت چهارم:داستان از دیدگاه جیمین: چند روزی بود که با یونگی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط