بعد از مدتها بلاخره به مرخصی اومده بود هرچی نگاش می کردم

بعد از مدتها بلاخره به مرخصی اومده بود هرچی نگاش می کردم سیر نمی شدم انگار خواب می دیدم باورش برام مشکل بود.

از وقتی که رفته بود جبهه کمتر مرخصی می اومد همیشه منتظر بودم خبر شهادتش روبرام بیارن.

اون شب خیلی خوشحال بودم نیمه های شب از خواب بیدارشدم رفتم اتاقش یه بار دیگه نگاش کنم دراتاق رو باز کردم دیدم داخل اتاق نیست !

همه اتاق ها رو گشتم پیداش نکردم توی این برف اخه کجا رفته.

هرچی منتظر شدم خبری ازش نشد رفتم داخل حیاط برف حیاط رو سفیدپوش کرده بود چیزی توجه ام رو جلب کرد بیشتر دقت کردم .

محمدرضا بود سجادش روتوی برف پهن کرده بود ومشغول خوندن نماز شب بود .


۲۱اسفند سالروز شهادت محمد رضا فطرس گرامی باد.

برای شادی روح این شهید بزرگوار یه فاتحه و یه صلوات بفرستین

(از عکسشون اطمینان ندارم)

#شهدا
#شهید_محمدرضا_فطرس
دیدگاه ها (۴)

بالاخره بعد از کلی زحمت و رنگی شدن تموم کردشون اینا رو منم ی...

. مساءل شهدایی ؟مساءل زیر را حل کن...

#ترین_های_سال#سیاست

داداشم منو دید تو خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خون...

ترسناک ترین خاطره ی من

تک پارتی از شوگا

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط