کیستی در دل شب نام تو نجوای من است

کیستی در دل شب نام تو نجوای من است؟'
نیستی و همه شب عشق، تمنای من است

قلب من پر بکشد سوی دلت، شهر به شهر
تا که یادت برسد، عیش، محیای من است

رود پر آب شود خشک، غمم نیست که نیست
ساحل غم زده ام، چشم تو دریای من است

گر که آوار شود یکسره عالم به دلم
نیست باکم که دلت، غرق تماشای من است...

فصل سرما که رسد، دست به آتش نبرم
بوسه ی مشتعلت، رونق گرمای من است

من به حل کردنِ هر مسئله ای استادم
زلف پرپیچِ تو در باد، معمای من است
دیدگاه ها (۳)

ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻧـﺎﺯ ... ﻣﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﯿــﺎﺯ ...ﻣﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ، ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ ...

ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪﺣﮑﻢ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻧ...

‍ ‌دل من عادت داشت، که بماند یک جا !!به کجا ؟معلوم است !! به...

ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓتہ....!!!ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ڪہ..ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ....ﻭ ﻫمہ ﺁﺩﻡ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط