(استاد کیم )
(استاد کیم )
پارت ۲۰
آقا لی : ما ترو هیچ وقت جایی نبردیم و نمیبریم الان هم برو اتاق
مینو : اگه منو نبرین من خودم میرم
مادرش روبه پدر مینو کرد
خانم لی : عزیزم بزار بره اون دختر ماست و هیچ کس تا به حال اون رو ندیده چجوری زندگی کنه ناسلامتی دختر شماست
آقا لی : باشه ولی اگر ببینم با پسری خوش وبش کرده باش میکشمت
مینو : یییییسسسسس کامان لی مینو
زد بلند شد و سمته اتاقش رفت جلو کمد لباس هایش ایستاد
مینو .... این لباس هارو با چه ذوقی خریده بودم ببین هیچ وقت نپوشیدمش چون هیچ وقت هیچ جایی نرفته بودم نه جشنی نه هم با دوستام بیرون وقتی جشن ها تولده یونهی و یون وو رو میگرفتن منو نمیزاشتن بیام بیرون از اتاقم اما الان دارم میرم جشن خانواده کیم همیشه میخواستم این آقای کیم محترم رو ببینم
حالا چی بپوشم باید بدرخشم حالا میبینی آقا لی و لی یون وو چشماتون در میاد
لباس کوتاه و همچنین جذابی را انتخاب کرد با کفش های پاشنه بلند
دوش گرفت و موهایشرا سشوار کشید،
ارایش غلیظی کرد و موهایش را نیم باز و نیم بست حدود سه ساعت طول کشید تا آماده شه
(اسلاید ها آماده شد مینو )
سمته سالون رفت و با دیدن همه چشم هایشان در آوردند
یون وو : شما کی هستین ؟
خانم لی : خوب دختره منه
یون وو : چی باور نمیشه با خودت چیکار کردی دختر خیلی خوشگل شدی وای خدا
مینو .... شوکه شدم از اینکه یون وو اینجوری گفت چون از وجودم متنفر بود
مینو : به تو چه سرت تو کاره خودت باشه
یون وو : بیخیال شو پدر نمیزاره اینجوری بری
یونهی : منم امادم داداش کجاست ؟
خانم لی : دخترم خیلی خوشگل شدی
مینو : ممنونم مادر
آقا لی از پله پایین شد و محوه دخترش مینو شد مگر این دختر اینقدر خوشگل بود سمته آن ها رفت
آقا لی : بریم ولی مینو تو نیا
مینو بغضش گرفت و سمته پدرش رفت
مینو : پدر آخه چرا من ...
آقا لی : حرفی نباشه
مینو: ولی من میرم چه دشمنی با من داری آخه
آقا لی عصبی شد و سمته مینو قدم برداشت که یون وو زود گفت
یون وو: بریم پدر سوار ماشین بشین
پدرشو راهی کرد از عمارت هم بیرون شدن مادر مینو رقت سمته مینو
خانم لی : دخترم باشه یه روز دی....
@Yonjin953
پارت ۲۰
آقا لی : ما ترو هیچ وقت جایی نبردیم و نمیبریم الان هم برو اتاق
مینو : اگه منو نبرین من خودم میرم
مادرش روبه پدر مینو کرد
خانم لی : عزیزم بزار بره اون دختر ماست و هیچ کس تا به حال اون رو ندیده چجوری زندگی کنه ناسلامتی دختر شماست
آقا لی : باشه ولی اگر ببینم با پسری خوش وبش کرده باش میکشمت
مینو : یییییسسسسس کامان لی مینو
زد بلند شد و سمته اتاقش رفت جلو کمد لباس هایش ایستاد
مینو .... این لباس هارو با چه ذوقی خریده بودم ببین هیچ وقت نپوشیدمش چون هیچ وقت هیچ جایی نرفته بودم نه جشنی نه هم با دوستام بیرون وقتی جشن ها تولده یونهی و یون وو رو میگرفتن منو نمیزاشتن بیام بیرون از اتاقم اما الان دارم میرم جشن خانواده کیم همیشه میخواستم این آقای کیم محترم رو ببینم
حالا چی بپوشم باید بدرخشم حالا میبینی آقا لی و لی یون وو چشماتون در میاد
لباس کوتاه و همچنین جذابی را انتخاب کرد با کفش های پاشنه بلند
دوش گرفت و موهایشرا سشوار کشید،
ارایش غلیظی کرد و موهایش را نیم باز و نیم بست حدود سه ساعت طول کشید تا آماده شه
(اسلاید ها آماده شد مینو )
سمته سالون رفت و با دیدن همه چشم هایشان در آوردند
یون وو : شما کی هستین ؟
خانم لی : خوب دختره منه
یون وو : چی باور نمیشه با خودت چیکار کردی دختر خیلی خوشگل شدی وای خدا
مینو .... شوکه شدم از اینکه یون وو اینجوری گفت چون از وجودم متنفر بود
مینو : به تو چه سرت تو کاره خودت باشه
یون وو : بیخیال شو پدر نمیزاره اینجوری بری
یونهی : منم امادم داداش کجاست ؟
خانم لی : دخترم خیلی خوشگل شدی
مینو : ممنونم مادر
آقا لی از پله پایین شد و محوه دخترش مینو شد مگر این دختر اینقدر خوشگل بود سمته آن ها رفت
آقا لی : بریم ولی مینو تو نیا
مینو بغضش گرفت و سمته پدرش رفت
مینو : پدر آخه چرا من ...
آقا لی : حرفی نباشه
مینو: ولی من میرم چه دشمنی با من داری آخه
آقا لی عصبی شد و سمته مینو قدم برداشت که یون وو زود گفت
یون وو: بریم پدر سوار ماشین بشین
پدرشو راهی کرد از عمارت هم بیرون شدن مادر مینو رقت سمته مینو
خانم لی : دخترم باشه یه روز دی....
@Yonjin953
۱.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.