عشق مافیایی♡
عشق مافیایی♡
پارت نوزدهم
ویو نویسنده
ویکی خونه ی پدر و مادر ات رو آتیش زد واونا مردن
بعد از اون ات یه نوع بیماری روانی گرفت یجورایی میشه گفت بی احساس شده بود اگه کسی اذیتش میکرد درحد مرگ میزدش تو همون دوران که حال روحیش بد بود تو باشگاه با لیا اشنا شد (اونموقع ات دانشگاه میرفت و در کنارش دفاع شخصی رو اموزش میدید... و لیا هم کاراته کار میکرد) لیا خیلی به ات محبت میکرد و این باعث شد که ات حالش خوب بشه.... بعد دو ماه ات از دانشگاه انصراف داد و دوره ی مربی گری دید و بعد مدت کوتاهی مربی دفاع شخصی شدحدود چهار ماه بود که ات مربی بود که یه روز ویکی رو تو باشگاه دید و بعد یه مدت ویکی بهش اعتراف کرد و ات هم قبول کرد...
ویو ویکی
بعد از اینکه پدر و مادر ات و کشتم ات مریض شد و خیلی گج به دانشگاه میومد بعد چن وقت فهمیدم ترک تحصیل کرده و مربی شده بره همین از قصد رفتم به باشگاهی که اون کار میکرد رفتم من ات رو دوس نداشتم فقط چون اون هرزه نبود میخواستمش فقط برای هوس میخواستم اولین کسی که باهاش رابطه داره من باشم یه جورایی به دست اوردنش برام مهم بود... بعد یه مدت بهش اعتراف کردم و اونم قبول کرد.... دوهفته از رابطمون میگذشت اون نمیزاشت باهاش کاری کنم یه شب بردمش خونم و از شانس بدم اون شب رقیبم بهم حمله کرد ات وقتی فهمید من قاچاقچیم من رو زد و فرار کرد من بیهوش شدع بودم.... وقتی بهوش اومدم فهمیدم ات منو لو داده و من تو اداره پلیسم من به یه سال حبس محکوم شدم... از ات متنفر شده بودم بره همین به افرادم که بیرون از زندان بودن دستور دادم به هر روشی که شده به اون تجاوز کنن اما ات همشونو میزد و نمیزاشت باهاش کاری کنن..... بعد از یه سال که ازاد شدم فهمیدم ات با جئون جونگ کوک ازدواج کرده... که اونم مافیا بود من بخاطر کینم از ات دشمن جئون شدم... بعد یه مدت که ات از خونه اومد بیرون سه نفرو اجیر کردم که بهش تجاوز کنن و موفق شدن ولی جئون اونا رو گرفت
از یه طریقی فهمیدم که ات باردار بوده و بخاطر اون سه تا بچشو از دست داده و مث ۵سال پبش بیماریش اود کرده.....
پایان فلش بک
...
_____________________
خب شرطا رو نرسوندین ولی دونفر گفتن بزارم منم براتون یه پارت گزاشتم....
شرطا ۶تا لایک ۱۲تا کامنت...
بای بای♡♡♡
پارت نوزدهم
ویو نویسنده
ویکی خونه ی پدر و مادر ات رو آتیش زد واونا مردن
بعد از اون ات یه نوع بیماری روانی گرفت یجورایی میشه گفت بی احساس شده بود اگه کسی اذیتش میکرد درحد مرگ میزدش تو همون دوران که حال روحیش بد بود تو باشگاه با لیا اشنا شد (اونموقع ات دانشگاه میرفت و در کنارش دفاع شخصی رو اموزش میدید... و لیا هم کاراته کار میکرد) لیا خیلی به ات محبت میکرد و این باعث شد که ات حالش خوب بشه.... بعد دو ماه ات از دانشگاه انصراف داد و دوره ی مربی گری دید و بعد مدت کوتاهی مربی دفاع شخصی شدحدود چهار ماه بود که ات مربی بود که یه روز ویکی رو تو باشگاه دید و بعد یه مدت ویکی بهش اعتراف کرد و ات هم قبول کرد...
ویو ویکی
بعد از اینکه پدر و مادر ات و کشتم ات مریض شد و خیلی گج به دانشگاه میومد بعد چن وقت فهمیدم ترک تحصیل کرده و مربی شده بره همین از قصد رفتم به باشگاهی که اون کار میکرد رفتم من ات رو دوس نداشتم فقط چون اون هرزه نبود میخواستمش فقط برای هوس میخواستم اولین کسی که باهاش رابطه داره من باشم یه جورایی به دست اوردنش برام مهم بود... بعد یه مدت بهش اعتراف کردم و اونم قبول کرد.... دوهفته از رابطمون میگذشت اون نمیزاشت باهاش کاری کنم یه شب بردمش خونم و از شانس بدم اون شب رقیبم بهم حمله کرد ات وقتی فهمید من قاچاقچیم من رو زد و فرار کرد من بیهوش شدع بودم.... وقتی بهوش اومدم فهمیدم ات منو لو داده و من تو اداره پلیسم من به یه سال حبس محکوم شدم... از ات متنفر شده بودم بره همین به افرادم که بیرون از زندان بودن دستور دادم به هر روشی که شده به اون تجاوز کنن اما ات همشونو میزد و نمیزاشت باهاش کاری کنن..... بعد از یه سال که ازاد شدم فهمیدم ات با جئون جونگ کوک ازدواج کرده... که اونم مافیا بود من بخاطر کینم از ات دشمن جئون شدم... بعد یه مدت که ات از خونه اومد بیرون سه نفرو اجیر کردم که بهش تجاوز کنن و موفق شدن ولی جئون اونا رو گرفت
از یه طریقی فهمیدم که ات باردار بوده و بخاطر اون سه تا بچشو از دست داده و مث ۵سال پبش بیماریش اود کرده.....
پایان فلش بک
...
_____________________
خب شرطا رو نرسوندین ولی دونفر گفتن بزارم منم براتون یه پارت گزاشتم....
شرطا ۶تا لایک ۱۲تا کامنت...
بای بای♡♡♡
۴.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.