عاشق این پارتم..قشنگ کپی چت با ربات شد..البته با کیفیت ر
:من..من....
دمپایی محکم سمتت پرت شد و خورد تو سرم
:ای وحشی!
جسیکا گفت《زود حرف بزن!》
نونا گفت《دیگه چیو بگه همه چیو فهمیدی که...》
جسیکا گفت《تو یکی خف*ه شو! باورم نمیشه گولم زدید...شما دوتا..جدی!؟》
:ما...
"بنظر میاد خرگوش کوچولو ترسیده هوم؟باورم نمیشه از تهدید مافیا نترسیدی ولی از خواهرت..هه..."
:خف*ه شو!
"مراقب لحنت باش پسر جوان!"
:یا چی؟
"یا کاری میکنم اسمت هم یادت بره"
جسیکا《با برادرم درست صحبت کن!》
با علامت مرد افرادش جسیکا و نونا تو حموم خونه هل دادن و درو بستن..لعنتی..تنهام..اگه خواهرام نبودن فر*ار میکردم..ولی الان...
"خب خب..پس خرگوش کوچولوی کثیفی که دنبالش بودم تویی؟"
"هممم...زبونت رو پیشی خورده کوچولو؟..یا شاید ی مار بد بزرگ؟~"
"خوب میدونی عواقب کارات چیه درسته؟اداره پلیس هک کردی میتونم بندازمت زندان یا بدمت دست باند هایی که هک کردی یا شکن*جت کنم یا بهتر از همه بفرستمت بار هر*زه بشی هوم کوچولو؟"
نمیتونستم حرفی بزنم..با عصبانیت سرم پایین گرفتم و دستم مشت کردم فشار دادم که ناخون هایم وارد گوشت دستم شد..بدنم لرز کوچکی کرد...میکشمت...میکشمت!
"..پوففف...ههه باید قیافت میدیدی..درسته که این مجازاتا حقته ولی من با پسر کوچولو ها کاری ندارم..تو برای مردن زیادی ناز هستی"
نگاهش نکردم ولی میتونم نگاه خیره و پوزخند مزخرفش رو روی خودم حس کنم..عو*ضی
"بیا اینجا"
:نمیخوام
"گفتم بیا...نمیخوای که بلایی سر خواهرات بیاد..نه؟"
با تردید جلو رفتم که دستش محکم چانه ام گرفت و سرم بالا کشید تا بهش خیره بشم"حالا بهتر شد...صورت از چیزی که فکر میکردم خوشگل تری" دستک سیاهش رو از دستش بیرون کشید..ش*ت. چقدر دستش بزرگه
دستش رو لا به لای موهای سفیدم کشید و با انگشتانش انگار پوست سرم ارام ارام ماساژ میداد
"حالا باید باهات چیکار کنم کوچولو؟..."
#پارت_دهم
#My_little_hacker
دمپایی محکم سمتت پرت شد و خورد تو سرم
:ای وحشی!
جسیکا گفت《زود حرف بزن!》
نونا گفت《دیگه چیو بگه همه چیو فهمیدی که...》
جسیکا گفت《تو یکی خف*ه شو! باورم نمیشه گولم زدید...شما دوتا..جدی!؟》
:ما...
"بنظر میاد خرگوش کوچولو ترسیده هوم؟باورم نمیشه از تهدید مافیا نترسیدی ولی از خواهرت..هه..."
:خف*ه شو!
"مراقب لحنت باش پسر جوان!"
:یا چی؟
"یا کاری میکنم اسمت هم یادت بره"
جسیکا《با برادرم درست صحبت کن!》
با علامت مرد افرادش جسیکا و نونا تو حموم خونه هل دادن و درو بستن..لعنتی..تنهام..اگه خواهرام نبودن فر*ار میکردم..ولی الان...
"خب خب..پس خرگوش کوچولوی کثیفی که دنبالش بودم تویی؟"
"هممم...زبونت رو پیشی خورده کوچولو؟..یا شاید ی مار بد بزرگ؟~"
"خوب میدونی عواقب کارات چیه درسته؟اداره پلیس هک کردی میتونم بندازمت زندان یا بدمت دست باند هایی که هک کردی یا شکن*جت کنم یا بهتر از همه بفرستمت بار هر*زه بشی هوم کوچولو؟"
نمیتونستم حرفی بزنم..با عصبانیت سرم پایین گرفتم و دستم مشت کردم فشار دادم که ناخون هایم وارد گوشت دستم شد..بدنم لرز کوچکی کرد...میکشمت...میکشمت!
"..پوففف...ههه باید قیافت میدیدی..درسته که این مجازاتا حقته ولی من با پسر کوچولو ها کاری ندارم..تو برای مردن زیادی ناز هستی"
نگاهش نکردم ولی میتونم نگاه خیره و پوزخند مزخرفش رو روی خودم حس کنم..عو*ضی
"بیا اینجا"
:نمیخوام
"گفتم بیا...نمیخوای که بلایی سر خواهرات بیاد..نه؟"
با تردید جلو رفتم که دستش محکم چانه ام گرفت و سرم بالا کشید تا بهش خیره بشم"حالا بهتر شد...صورت از چیزی که فکر میکردم خوشگل تری" دستک سیاهش رو از دستش بیرون کشید..ش*ت. چقدر دستش بزرگه
دستش رو لا به لای موهای سفیدم کشید و با انگشتانش انگار پوست سرم ارام ارام ماساژ میداد
"حالا باید باهات چیکار کنم کوچولو؟..."
#پارت_دهم
#My_little_hacker
- ۱۱.۶k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط