Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 28
تهیونگ: صبح بخیرررر.....
(فردا)
ا.ت:*داد*پااااااششیییییییین!!!!!!!
دوساعته دارم جیغ و داد میکنم حنجرم پاره شددددد!!!!
تهیونگ:*بالشت جونگ کوک رو از زیر سرش میکشه و پرت میکنه به ا.ت*
جونگ کوک: آااااااییییی.... الاغ خررررر!!!!
ا.ت:*بالشتو از رو صورتش برمیداره و نگاهش میکنه*نگاه تاسف بار*😐😐
هعی..... یعنی من توی زندگی قبلیم چیکار کردم
که انقدر تقاص داره؟
نامجون:*بطری آب رو میاره سر جونگ کوک و تهیونگ که در خواب ناز تشریف دارن میریزه*
تهیونگ:*یهو از جا میپره*شوکه*
جونگ کوک:*چشماشو روی هم فشار میده*
بیییییییشعوووور!!!!!!مرض داری؟؟؟؟؟
نامجون: چقدر منو این بدبخت باید خودمونو جر بدیم تا بلند شین هااااا؟؟؟؟ تقصیر ا.ت اس که میخواست با ناز و نوازش بیدارتون کنه مگرنه من با لگد بیدارتون میکردم!!
ا.ت:بخدا بیدار شدن چیزی ازتون کم نمیکنه😔
تهیونگ: اصلا نخوایم بیدار شیم چیکار کنیم؟
ا.ت: برو سرتو بکوب به درخت!!😐
جونگ کوکاااااا.... من نبودم میخواستی تا کی بخوابی بدو بیدار شو ببینم!
جونگ کوک: تروخدا ولم کنین😫
نامجون: نمیکنیم!
ا.ت: پا میشین یا با چوب بزنمتون؟!؟!
(یک ساعت بعد[توی جنگل])
جونگ کوک و تهیونگ:*چشماشون نیمه بازه*
*خوابالو*
نامجون: چتونه انقدر خوابالویین شماها؟ بعد من خوابیدین دیگه آره؟
تهیونگ و جونگ کوک:..........
(فلش بک)
تهیونگ:پیس پیس...جونگ کوکا بیداری؟
جونگ کوک: ها.
تهیونگ: من خوابم نمیاد.. تو و نامجون چطور میتونین بخوابین؟
جونگ کوک: مردم معمولا چطور میخوابن؟
دراز میکشن...سرشونو میزارن روی بالشت.. پتو پهن میکنن..چشماشون رو میبندن..میکپن.
انقدر سخته😐
تهیونگ: هوووف... خودم 28 سال اینکارو کردم لازم نیست بهم بگی😐منظورم این نیست.. کلا خوابم نمیاد.
جونگ کوک: میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: بیا بریم دور بخوریم😁
جونگ کوک: نامجون و ا.ت رو تنها بزاریم؟
تهیونگ: نه بابا... همین نزدیکیا راه میریم.
جونگ کوک: خب باشه... بریم😄
(پایان فلش بک)
ا.ت: چی؟! شما کل صبح توی جنگل بودین؟
تهیونگ: بهله...
نامجون: آها... یعنی بخاطر همینه که مثل فلامینگویی که پاش شکسته دارین راه میرین؟
جونگ کوک:*خوابالو*هوووووم.....
ا.ت: نگاه همینطوری که دارن راه میرن توی خوابن😐
نامجون: ده خودتون رو جمع و جور کنید اینجوری پیش بره........
تهیونگ:*با کله میره توی درخت😐*
نامجون: با کله میرین توی درخت😐
تهیونگ:*خودشو پرت میکنه روی زمین*
*خوابالو*توروخدا...بزارین همین جا بخوابم...
نامجون:*لباسشو میکشه با خودش روی زمین*
بلند میشی یا بلندت کنم؟
تهیونگ: نه... همینجوری هم راضیم....
نامجون:*ولش میکنه و میندازتش*ها دیگه چی؟ هرچی شما بفرمایید سرورم😐
تهیونگ:*توی دلش*من خوابم میاد...راهی نیست راضیش کنم کولم کنه؟ ها!!! فهمیدم.. من که آسیب دیدم.. فقط لازمه یکم نقش بازی کنم😁
پارت 28
تهیونگ: صبح بخیرررر.....
(فردا)
ا.ت:*داد*پااااااششیییییییین!!!!!!!
دوساعته دارم جیغ و داد میکنم حنجرم پاره شددددد!!!!
تهیونگ:*بالشت جونگ کوک رو از زیر سرش میکشه و پرت میکنه به ا.ت*
جونگ کوک: آااااااییییی.... الاغ خررررر!!!!
ا.ت:*بالشتو از رو صورتش برمیداره و نگاهش میکنه*نگاه تاسف بار*😐😐
هعی..... یعنی من توی زندگی قبلیم چیکار کردم
که انقدر تقاص داره؟
نامجون:*بطری آب رو میاره سر جونگ کوک و تهیونگ که در خواب ناز تشریف دارن میریزه*
تهیونگ:*یهو از جا میپره*شوکه*
جونگ کوک:*چشماشو روی هم فشار میده*
بیییییییشعوووور!!!!!!مرض داری؟؟؟؟؟
نامجون: چقدر منو این بدبخت باید خودمونو جر بدیم تا بلند شین هااااا؟؟؟؟ تقصیر ا.ت اس که میخواست با ناز و نوازش بیدارتون کنه مگرنه من با لگد بیدارتون میکردم!!
ا.ت:بخدا بیدار شدن چیزی ازتون کم نمیکنه😔
تهیونگ: اصلا نخوایم بیدار شیم چیکار کنیم؟
ا.ت: برو سرتو بکوب به درخت!!😐
جونگ کوکاااااا.... من نبودم میخواستی تا کی بخوابی بدو بیدار شو ببینم!
جونگ کوک: تروخدا ولم کنین😫
نامجون: نمیکنیم!
ا.ت: پا میشین یا با چوب بزنمتون؟!؟!
(یک ساعت بعد[توی جنگل])
جونگ کوک و تهیونگ:*چشماشون نیمه بازه*
*خوابالو*
نامجون: چتونه انقدر خوابالویین شماها؟ بعد من خوابیدین دیگه آره؟
تهیونگ و جونگ کوک:..........
(فلش بک)
تهیونگ:پیس پیس...جونگ کوکا بیداری؟
جونگ کوک: ها.
تهیونگ: من خوابم نمیاد.. تو و نامجون چطور میتونین بخوابین؟
جونگ کوک: مردم معمولا چطور میخوابن؟
دراز میکشن...سرشونو میزارن روی بالشت.. پتو پهن میکنن..چشماشون رو میبندن..میکپن.
انقدر سخته😐
تهیونگ: هوووف... خودم 28 سال اینکارو کردم لازم نیست بهم بگی😐منظورم این نیست.. کلا خوابم نمیاد.
جونگ کوک: میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: بیا بریم دور بخوریم😁
جونگ کوک: نامجون و ا.ت رو تنها بزاریم؟
تهیونگ: نه بابا... همین نزدیکیا راه میریم.
جونگ کوک: خب باشه... بریم😄
(پایان فلش بک)
ا.ت: چی؟! شما کل صبح توی جنگل بودین؟
تهیونگ: بهله...
نامجون: آها... یعنی بخاطر همینه که مثل فلامینگویی که پاش شکسته دارین راه میرین؟
جونگ کوک:*خوابالو*هوووووم.....
ا.ت: نگاه همینطوری که دارن راه میرن توی خوابن😐
نامجون: ده خودتون رو جمع و جور کنید اینجوری پیش بره........
تهیونگ:*با کله میره توی درخت😐*
نامجون: با کله میرین توی درخت😐
تهیونگ:*خودشو پرت میکنه روی زمین*
*خوابالو*توروخدا...بزارین همین جا بخوابم...
نامجون:*لباسشو میکشه با خودش روی زمین*
بلند میشی یا بلندت کنم؟
تهیونگ: نه... همینجوری هم راضیم....
نامجون:*ولش میکنه و میندازتش*ها دیگه چی؟ هرچی شما بفرمایید سرورم😐
تهیونگ:*توی دلش*من خوابم میاد...راهی نیست راضیش کنم کولم کنه؟ ها!!! فهمیدم.. من که آسیب دیدم.. فقط لازمه یکم نقش بازی کنم😁
۷.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.