مختار تو چرا از قافله عشق جا ماندی
مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق
مختار: راهبلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه؟
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم، هر چه تاختم مقصد را نیافتم،
وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.
مختار: شرط عشق جنون است ما که ماندیم، مجنون نبودیم.
(ما را چ شده ک اینگونه راه گم کرده ایم
نکند زمانی برسیم ک دیر شده باشد)
فقط کمی بصیرت
بصیرت
بصیرت.....
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق
مختار: راهبلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه؟
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم، هر چه تاختم مقصد را نیافتم،
وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.
مختار: شرط عشق جنون است ما که ماندیم، مجنون نبودیم.
(ما را چ شده ک اینگونه راه گم کرده ایم
نکند زمانی برسیم ک دیر شده باشد)
فقط کمی بصیرت
بصیرت
بصیرت.....
- ۲.۱k
- ۱۵ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط