هشت روز از ماه مبارک گذشت

هشت روز از ماه مبارک گذشت..

هشتمین روز عجب حال دعایی دارم
حالت مشهدی و کرببلایی دارم
حرم امن خدا پنجره فولاد شماست
و خدا گفت که دیدی چه رضایی دارم
واقعا معرکه ای هست میان من و تو
عشق بازیست عجب حال و هوایی دارم
نفسم، خواب و خوراکم،همه ام هست ثواب
و بدانید که اینگونه خدایی دارم
ز خراسان بروم کرببلا جان بدهم
که گریزی بزنم میل سنایی دارم
روضه ای آمد و آمد شب هشتم یادم
رقص شمشیر ز اکبر چه نمایی دارد
ناگهان گفت حسین این چه مکرر شدن است
شکر بهر بدنت تکه عبایی دارم

طاعات و عبادات قبول
التماس دعا
دیدگاه ها (۶)

سرت را که روی شانه ام بگذاری ،حرف ها دارد برایت نجوا کند ......

گاه خسته می شوم از این روزهای تکراری، و این ساعت ها ، که چه ...

ردپایی که چنین دور خودش چرخیده حال و روز پدری هست که حیران ش...

مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟کیان: راه گم کردم ابو اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط