زنگ زندگی p2
#درخواستی
#چان
#چند_پارتی
مونبین = هی این..کارت قسنگ نیست ...//جینا جلوی مونبین رو میگیره//
جینا= نمیتونم اینو انجام بدم...
//سانگ وون که نگاه سنگین همه رو مخصوصا چان رو روی خودش حس کرد ترسید و سریع حرفو عوض کرد//
سانگ وون = در غیر این صورت باید از چریونگ لب بگیری
همه = هااا //تعجب//😳😮💨
// جینا میدونست که چان خیلی روش غیرت داره و کار درستی نیست که بخواد جلوی اون روی پاهای سانگ وون بشینه ..پس مجبور شد که چریونگ رو ببوسه //
جینا = چریونگ میدونی که قصدی ندارم
چریونگ = اشکالی نداره ...
//جینا جلو رفت و بوسه ای سریع به لبای چریونگ زد و نشست //
//چانی نفس راحتی کشید و لبخند زد و از اینکه جینا جرئت سانگ وون رو رد کرد خیلی خوشحال بود//
// یه بار دیگه بطری رو چرخوندن و اینبار به چریونگ و چان افتاد//
چریونگ = خب جناب کریستوفر...جرئت یا حقیقت...
چان = میخوام یه حرکت خفن بزنم ...
مونبین= بزن ببینیم ...
چان = هم جرئت انتخاب میکنم و هر حقیقت ..
همه = اووووووو
چریونگ = به به ..دست چه کسی ام افتادی ...خب اول حقیقت ...تو دانشگاه عاشق کسی هستی...
چان = بله ...و اون...//چریونگ نمیزاره حرفشو ادامه بده//
چریونگ = خب نیازی به معرفی نیست ..فردا همه متوجه میشیم اون کیه ...چون باید پان فردا جلو همه بهش اعتراف کنه ..حتی میتونه از ما هم کمک بگیره ..
همه = اره اره خوبه...
جینا = واییییی چانی ..چرا تاحالا نگفته بودی کسی رو دوست داری ...خودم جورش میکنم برات ...
//این دختره کم عقله ..🤦🏻♀️✨🌱//
چریونگ = خب من هندلش کردم دیگه فردا خودت باید درستش کنی و اگرم بخوای بپیچونی ما نمیزاریم...
//بعد از بازی بچه ها رفتن شام خوردن و بعد از شام قرار بود که هم اتاقی ها مشخص بشه ...//
جینا = خب بچه ها قراره هم اتاقی ها برای امشب مشخص بشه ..ایشالا که مشکلی ندارید
همه = نه ...
مونبین = من منتظر نمیمونم چریونگ بیا بریم ...
چریونگ = اوکی بای بای ..
جینا =برا من که فرق نمیکنه ..ولی میدونی ترجیح میدم با چان هم اتاق شم ...البته اگه بعد از اعتراف به دوست دخترش نگه...//چشمک میزنه//
چان = نههههههه ..نمیگم ...
سانگ وون = اوکی منو رزی هم تو یه اتاق ..بای بای ...
//همه ی بچه ها میرن اتاق و میخوابی //
//تقریبا ساعت 12 شب بود ..چریونگ برای خوردن اب بیدار میشه ...که یهو میبینه جینا تو پذیرایی نشسته//
چریونگ = عه ...جینا چرا بیداری ...
//جینا وقتی سرشو اورد بالا و چریونگ با چشمای بغضیه جینا مواجه شد ... بد جور شک شد ...نشست کنارش و موهاشو نوازش کرد//
چریونگ = عه..چیشده جینا ...
جینا = هیچی من اوکیم ...برو بخواب..
چریونگ = خر فرضم کردی...بیا با هم حرف بزنیم ..تنها غصه خوردن به درد نمیخوره ..حالا بگو ببینم ...
جینا = به اون دختری که چان قراره بهش اعتراف کنه حسودیم میشه ...//بغض//
چریونگ = چرا
#چان
#چند_پارتی
مونبین = هی این..کارت قسنگ نیست ...//جینا جلوی مونبین رو میگیره//
جینا= نمیتونم اینو انجام بدم...
//سانگ وون که نگاه سنگین همه رو مخصوصا چان رو روی خودش حس کرد ترسید و سریع حرفو عوض کرد//
سانگ وون = در غیر این صورت باید از چریونگ لب بگیری
همه = هااا //تعجب//😳😮💨
// جینا میدونست که چان خیلی روش غیرت داره و کار درستی نیست که بخواد جلوی اون روی پاهای سانگ وون بشینه ..پس مجبور شد که چریونگ رو ببوسه //
جینا = چریونگ میدونی که قصدی ندارم
چریونگ = اشکالی نداره ...
//جینا جلو رفت و بوسه ای سریع به لبای چریونگ زد و نشست //
//چانی نفس راحتی کشید و لبخند زد و از اینکه جینا جرئت سانگ وون رو رد کرد خیلی خوشحال بود//
// یه بار دیگه بطری رو چرخوندن و اینبار به چریونگ و چان افتاد//
چریونگ = خب جناب کریستوفر...جرئت یا حقیقت...
چان = میخوام یه حرکت خفن بزنم ...
مونبین= بزن ببینیم ...
چان = هم جرئت انتخاب میکنم و هر حقیقت ..
همه = اووووووو
چریونگ = به به ..دست چه کسی ام افتادی ...خب اول حقیقت ...تو دانشگاه عاشق کسی هستی...
چان = بله ...و اون...//چریونگ نمیزاره حرفشو ادامه بده//
چریونگ = خب نیازی به معرفی نیست ..فردا همه متوجه میشیم اون کیه ...چون باید پان فردا جلو همه بهش اعتراف کنه ..حتی میتونه از ما هم کمک بگیره ..
همه = اره اره خوبه...
جینا = واییییی چانی ..چرا تاحالا نگفته بودی کسی رو دوست داری ...خودم جورش میکنم برات ...
//این دختره کم عقله ..🤦🏻♀️✨🌱//
چریونگ = خب من هندلش کردم دیگه فردا خودت باید درستش کنی و اگرم بخوای بپیچونی ما نمیزاریم...
//بعد از بازی بچه ها رفتن شام خوردن و بعد از شام قرار بود که هم اتاقی ها مشخص بشه ...//
جینا = خب بچه ها قراره هم اتاقی ها برای امشب مشخص بشه ..ایشالا که مشکلی ندارید
همه = نه ...
مونبین = من منتظر نمیمونم چریونگ بیا بریم ...
چریونگ = اوکی بای بای ..
جینا =برا من که فرق نمیکنه ..ولی میدونی ترجیح میدم با چان هم اتاق شم ...البته اگه بعد از اعتراف به دوست دخترش نگه...//چشمک میزنه//
چان = نههههههه ..نمیگم ...
سانگ وون = اوکی منو رزی هم تو یه اتاق ..بای بای ...
//همه ی بچه ها میرن اتاق و میخوابی //
//تقریبا ساعت 12 شب بود ..چریونگ برای خوردن اب بیدار میشه ...که یهو میبینه جینا تو پذیرایی نشسته//
چریونگ = عه ...جینا چرا بیداری ...
//جینا وقتی سرشو اورد بالا و چریونگ با چشمای بغضیه جینا مواجه شد ... بد جور شک شد ...نشست کنارش و موهاشو نوازش کرد//
چریونگ = عه..چیشده جینا ...
جینا = هیچی من اوکیم ...برو بخواب..
چریونگ = خر فرضم کردی...بیا با هم حرف بزنیم ..تنها غصه خوردن به درد نمیخوره ..حالا بگو ببینم ...
جینا = به اون دختری که چان قراره بهش اعتراف کنه حسودیم میشه ...//بغض//
چریونگ = چرا
- ۸.۶k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط