یادت هست

یادت هست 
زیرِ طاقیِ بازار مسگران 
کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پَرپَر می‌زد 
ما راهمان را گُم کرده بودیم ری‌را! 
یادت هست 
من با چشمان تو 
اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را 
گریسته بودم و تو نمی‌دانستی! 

آن روز بازار پُر از بوی سوسن و ستاره و شب‌بو بود 
من خودم دیدم دعای تو بر بالِ پرنده از پهنه‌ی طاقی گذشت 
چه شوقی شبستانِ رویا را گرفته بود، 
دعای تو و آن پرنده‌ی بی‌قرار 
هر دو پَرپَر زدند، رفتند 
بر قوسِ کاشی شکسته نشستند. ...

سید علی صالحی 🌼 🌸 🌻 😍
دیدگاه ها (۱)

دریا رفته بود...این را فقط ،نهنگ ها فهمیدند! #محسن_حسینخانی

هزارسال به امّید تو توانم بود!هر آنگهی که بیایی،هنوز باشد زو...

دوستت دارمو عشق تو از نامم می‌تراودمثل شیرهٔ تک‌درختی مجروحد...

یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط